آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Regard

    rɪˈɡɑːrd rɪˈɡɑːd

    گذشته‌ی ساده:

    regarded

    شکل سوم:

    regarded

    سوم‌شخص مفرد:

    regards

    وجه وصفی حال:

    regarding

    شکل جمع:

    regards

    معنی regard | جمله با regard

    noun countable B2

    نگاه، نظر، توجه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    without regard to race or religion

    بدون در نظر گرفتن نژاد یا مذهب

    Hossein had no regard for his health.

    حسین به‌سلامتی خود توجهی نمی‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She looked at me with a steady regard.

    زل‌زل به من نگاه می‌کرد.

    noun countable

    درود، سلام، احترام

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Give my regards to your brother.

    سلام مرا به برادرت برسان.

    I have a high regard for my former teachers.

    من برای معلمهای سابق خودم احترام زیادی قایلم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a man of small regard

    مرد کم احترام

    noun countable

    بابت، باره

    in regard to your plan

    درباره‌ی نقشه‌ی شما

    verb - transitive verb - intransitive

    ملاحظه کردن، اعتنا کردن

    verb - transitive verb - intransitive

    نگریستن، نگاه کردن، چشم دوختن، با دقت نگاه کردن، خیره شدن

    He regarded me from the corner of his eye.

    از گوشه‌ی چشمش به من نگاه کرد.

    verb - transitive

    راجع بودن به، وابسته بودن به

    We are well-supplied as regards food.

    تا آنجا که مربوط به خوراک می‌شود کمبود نداریم.

    that which regards our welfare

    آنچه که با رفاه ما سروکار دارد

    verb - transitive

    به حساب آوردن، به شمار آوردن، تلقی کردن

    He regards taxes as a heavy burden.

    او مالیات‌ها را به‌عنوان باری سنگین تلقی می‌کند.

    I regard you as my brother.

    به چشم برادری به تو نگاه می‌کنم.

    verb - transitive

    احترام گذاشتن، احترام قائل شدن

    I regard your father highly.

    من برای پدر شما احترام زیادی قایل هستم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد regard

    1. noun attention, look
      Synonyms:
      interest notice concern care observation view heed mind look mark consciousness curiosity note glance stare gaze scrutiny observance cognizance interestedness carefulness once-over remark
      Antonyms:
      disregard neglect ignorance
    1. noun affection, good opinion
      Synonyms:
      love liking respect esteem approval interest consideration devotion care attachment fondness favor concern appreciation satisfaction opinion estimation value thought note reputation repute honor account homage curiosity sympathy prizing valuing approbation deference reverence cherishing store veneration worship interestedness
      Antonyms:
      dislike disrespect hate disregard
    1. noun feature, detail
      Synonyms:
      point item matter respect aspect detail relation connection relevance reference bearing concern particular
    1. verb look at; listen to
      Synonyms:
      see watch view observe notice note attend look at listen to pay attention take notice of mind consider mark behold gaze stare at scrutinize scan contemplate respect take into consideration look on witness overlook remark heed eyeball get a load of pore over spy pipe beam flash advertise read
      Antonyms:
      ignore disregard look away
    1. verb believe, judge
      Synonyms:
      think consider suppose see view deem judge account treat assess estimate value respect esteem rate reckon admire assay look upon revere surmise
      Antonyms:
      disregard disbelieve
    1. verb have something to do with
      Synonyms:
      relate to concern refer to have to do with apply to pertain to interest bear upon have a bearing on be relevant to

    Collocations

    as regards

    نظر به اینکه، با توجه به اینکه

    without regard to

    بدون در نظر گرفتن

    سوال‌های رایج regard

    گذشته‌ی ساده regard چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده regard در زبان انگلیسی regarded است.

    شکل سوم regard چی میشه؟

    شکل سوم regard در زبان انگلیسی regarded است.

    شکل جمع regard چی میشه؟

    شکل جمع regard در زبان انگلیسی regards است.

    وجه وصفی حال regard چی میشه؟

    وجه وصفی حال regard در زبان انگلیسی regarding است.

    سوم‌شخص مفرد regard چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد regard در زبان انگلیسی regards است.

    ارجاع به لغت regard

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «regard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/regard

    لغات نزدیک regard

    • - regality
    • - regally
    • - regard
    • - regardant
    • - regardful
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.