گذشتهی ساده:
supposedشکل سوم:
supposedسومشخص مفرد:
supposesوجه وصفی حال:
supposingخیال کردن، گمان کردن، حدس زدن، فکر کردن، انگاشتن، پنداشتن، تصور کردن، به ذهن (کسی) خطور کردن که
I don't suppose that...
تردیدی ندارم که…، یقین دارم که…
be supposed to do something
قرار بودن که، بنا بودن که، موظف بودن که، (محاوره) مجاز بودن که، حق داشتن که، اجازه داشتن که
Suppose you want to borrow money from me again!
مثل اینکه میخواهی باز هم از من پول قرض کنی!
Suppose we go for a swim?
برویم شنا، با شنا چطوری؟
قبول کردن، پذیرفتن، فرض کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Suppose the news is true, what then?
به فرض که این خبر راست باشد؛ بعدش چی؟/ قبول که این خبر راست باشد؛ بعدش چی؟/ گیرم که این خبر راست باشد؛ بعدش چی؟
مستلزم (چیزی) بودن، ایجاب کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «suppose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/suppose