گذشتهی ساده:
presupposedشکل سوم:
presupposedسومشخص مفرد:
presupposesوجه وصفی حال:
presupposingپیش پنداشتن، از پیش فرض کردن، دربرداشتن، متضمن بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The belief in hell presupposes the existence of life after death.
اعتقاد به دوزخ بر این فرض استوار است که پس از مرگ هم زندگی وجود دارد.
An effect presupposes a cause.
معلول متضمن علت است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «presuppose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/presuppose