فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Presuppose

ˌpriːsəˈpoʊz ˌpriːsəˈpəʊz

گذشته‌ی ساده:

presupposed

شکل سوم:

presupposed

سوم‌شخص مفرد:

presupposes

وجه وصفی حال:

presupposing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

پیش پنداشتن، از پیش فرض کردن، دربرداشتن، متضمن بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The belief in hell presupposes the existence of life after death.

اعتقاد به دوزخ بر این فرض استوار است که پس از مرگ هم زندگی وجود دارد.

An effect presupposes a cause.

معلول متضمن علت است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد presuppose

  1. verb to take for granted without proof
    Synonyms:
    suppose assume presume reckon posit premise postulate
  1. verb require as a necessary antecedent or precondition
    Synonyms:
    assume suppose presume believe reckon infer posit take-for-granted surmise speculate

لغات هم‌خانواده presuppose

ارجاع به لغت presuppose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «presuppose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/presuppose

لغات نزدیک presuppose

پیشنهاد بهبود معانی