گذشتهی ساده:
postulatedشکل سوم:
postulatedسومشخص مفرد:
postulatesوجه وصفی حال:
postulatingشکل جمع:
postulatesبدیهی فرض کردن، مسلم فرض کردن، اصل قرار دادن، فرض کردن، پیشفرض قرار دادن، به عنوان اصل موضوع پذیرفتن، به عنوان فرض پذیرفتن
Finding fresh leaves postulates the existence of plants in this region.
یافتن برگ تازه وجود گیاه را در این ناحیه بدیهی میسازد.
The philosopher postulates that happiness is the ultimate goal of human existence.
فیلسوف فرض میکند که خوشبختی هدف نهایی وجود انسان است.
اصل مفروض، فرض مسلم، فرض، (در جمع) مفروضات
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Einstein's theory of relativity is based on the postulate that the laws of physics are the same in all inertial frames of reference.
نظریهی نسبیت اینشتین بر این اصل مفروض استوار است که قوانین فیزیک در تمام چارچوبهای مرجع یکسان هستند.
The postulate that all humans are born with inherent rights forms the foundation of many legal systems.
این فرض که همهی انسانها با حقوق ذاتی متولد میشوند شالودهی بسیاری از نظامهای حقوقی را تشکیل میدهد.
درخواست کردن، تقاضا کردن
The boss postulates that all employees arrive on time for the meeting.
رئیس تقاضا کرد که همهی کارمندان بهموقع برای جلسه حاضر شوند.
The coach postulated that all players give 100% effort during practice.
مربی درخواست کرد که همهی بازیکنان در طول تمرین ۱۰۰ درصد تلاش کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «postulate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/postulate