گذشتهی ساده:
guessedشکل سوم:
guessedسومشخص مفرد:
guessesوجه وصفی حال:
guessingشکل جمع:
guessesحدس زدن، گمان کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
I guess he is sick.
گمان کنم مریض است.
He guessed the number of eggs in the basket.
تعداد تخممرغهای سبد را حدس زد.
خیال کردن، تخمین زدن، فرض کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Let's guess he won't come.
فرض کنیم که نیاید.
حدس، گمان، ظن، تخمین، فرض
according to my guess
بر طبق تخمین من
منم مثل تو بیخبرم، منم مثل تو نمیدونم، فهمیدی به منم بگو
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «guess» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/guess