گذشتهی ساده:
guessedشکل سوم:
guessedسومشخص مفرد:
guessesوجه وصفی حال:
guessingشکل جمع:
guessesحدس زدن، گمان کردن، تخمین زدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Without any evidence, we can only guess what happened.
بدون هیچ مدرکی، فقط میتونیم گمان کنیم چه اتفاقی افتاده.
He guessed the number of eggs in the basket.
تعداد تخممرغهای سبد را حدس زد.
I guess he is sick.
گمان کنم مریض است.
فکر کردن، گمان کردن، احتمال دادن، به نظر رسیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I guess it’s not going to rain after all.
بهنظرم دیگر باران نیاید.
She didn’t say much, but I guess she was upset.
زیاد حرف نزد، اما احتمال میدهم ناراحت بود.
Let's guess he won't come.
فرض کنیم که نیاید.
حدس، گمان، تخمین، برآورد
I didn’t know the exact number, so I gave it my best guess.
عدد دقیق را نمیدانستم، پس بهترین حدسم را زدم.
No one knew the answer, so everyone took a wild guess.
هیچکس جواب را نمیدانست، بنابراین همه تخمین کورکورانهای داشتند.
according to my guess
بر طبق تخمین من
منم مثل تو بیخبرم، منم مثل تو نمیدونم، فهمیدی به منم بگو
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «guess» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/guess