با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Measurement

ˈmeʒərmənt ˈmeʒəmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    measurements

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C2
اندازه‌گیری، سنجش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The scientist used a precise measurement to determine the temperature of the liquid.
- دانشمند از اندازه‌گیری دقیقی برای تعیین دمای مایع استفاده کرد.
- The accuracy of the measurement was crucial in determining the success of the experiment.
- صحت اندازه‌گیری برای تعیین موفقیت آزمایش بسیار مهم بود.
noun countable
اندازه
- Write down the measurements of the box.
- اندازه‌ی جعبه را بنویسید.
- My waist measurement is 32 inches.
- اندازه‌ی دور کمر من 32 اینچ است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد measurement

  1. noun calculation
    Synonyms: altitude, amount, amplitude, analysis, appraisal, area, assessment, calibration, capacity, computation, degree, density, depth, determination, dimension, distance, estimation, evaluation, extent, frequency, height, judgment, length, magnitude, mass, measure, mensuration, metage, pitch, quantification, quantity, range, reach, scope, size, survey, thickness, time, valuation, volume, weight, width
    Antonyms: estimate, guess

لغات هم‌خانواده measurement

ارجاع به لغت measurement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «measurement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/measurement

لغات نزدیک measurement

پیشنهاد بهبود معانی