شکل جمع:
measurementsاندازهگیری، سنجش
The scientist used a precise measurement to determine the temperature of the liquid.
دانشمند از اندازهگیری دقیقی برای تعیین دمای مایع استفاده کرد.
The accuracy of the measurement was crucial in determining the success of the experiment.
صحت اندازهگیری برای تعیین موفقیت آزمایش بسیار مهم بود.
اندازه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Write down the measurements of the box.
اندازهی جعبه را بنویسید.
My waist measurement is 32 inches.
اندازهی دور کمر من 32 اینچ است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «measurement» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/measurement