گذشتهی ساده:
sizedشکل سوم:
sizedسومشخص مفرد:
sizesوجه وصفی حال:
sizingشکل جمع:
sizesاندازه، قد، مقدار، قالب، سایز، تعداد
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
the size of a tree
اندازهی یک درخت
boys who are all the same size
پسرانی که همه یک اندازه هستند
to measure the size of a box
جعبه را اندازه گرفتن
a size 7 hat
کلاه سایز هفت
These shoes are two sizes large for me.
این کفشها دو شماره برای من بزرگ هستند.
What size dress do you wear?
اندازهی پیراهن شما چیست؟
a bank account of considerable size
یک حساب بانکی کلان
Few of the fish attain any size.
تعداد کمی از ماهیها بزرگ میشوند.
By the age of twenty he had attained full size.
در بیست سالگی به رشد کامل رسید.
an increase in the size of the student body
افزایش تعداد دانشجویان
the size of his power and potentialities
میزان قدرت و امکانات او
ردهبندی کردن برحسب اندازه، برآورد کردن، اندازه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She decided to size the fabric before cutting it.
او تصمیم گرفت که قبلاز بریدن پارچه، آن را اندازه بگیرد.
Please size the images to ensure they fit the webpage layout.
لطفا اندازهی تصاویر را برآورد کنید تا مطمئن شوید که با طرح صفحهی وب مطابقت دارند.
(با دقت و توجه) ارزیابی کردن، سنجیدن، سبکسنگین کردن، محک زدن، برانداز کردن، برآورد کردن
هم اندازه، به یک اندازه
(عامیانه) سر جای خود نشاندن، نوک کسی را چیدن، ادب کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «size» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/size