شکل جمع:
bodiesتنه، بدنه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
جسد، تنه، تن، بدن، لاشه، جسم، بدنه، اطاق ماشین،جرم سماوی، دارای جسم کردن، ضخیم کردن، غلیظ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He felt pain all over his body.
در تمام بدنش احساس درد میکرد.
a naked body
تن لخت
The human body is valued because of the human soul.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت.
Move your body but not your arms and legs.
بدنت را تکان بده؛ ولی نه دست و پایت را.
Its body is the size of a cat.
جثهاش به اندازهی گربه است.
They found his body in the river.
جسدش را در رودخانه پیدا کردند.
a headless body
جسد بیسر
Are the needs of the body more important than the needs of the spirit?
نیازهای جسم مهمتر است یا نیازهای روح؟
a body of soldiers
دستهای سرباز
an advisory body
هیئت (گروه) مشاورین
The body (of this car) needs repairs and a new coat of paint.
اتاق این اتومبیل نیاز به تعمیر و رنگ دارد.
a wide-bodied airplane
هواپیمای بدنه پهن
The body of the novel itself is two hundred pages.
خود متن رمان دویست صفحه است.
a cigar-shaped body
جسمی به شکل سیگار
heavenly bodies
اجرام سماوی
The river broadens and forms a large body of water.
رودخانه پهن میشود و دریاچهی بزرگی را تشکیل میدهد.
This wine has body.
این شراب طعم قوی و خوبی دارد.
a large body of evidence
شواهد بسیار
The students went in a body to the principal.
شاگردان دستهجمعی نزد مدیر رفتند.
(از راه هنر) موجودیت دادن به، شکل و جسم دادن، آشکار ساختن
همه با هم، جمیعاً
جان به در بردن، زنده ماندن، دوام آوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «body» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/body