شکل جمع:
bodiesبدن، جسم، تن، جثه، پیکر (انسان یا حیوان)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
He felt pain all over his body.
در تمام بدنش احساس درد میکرد.
Are the needs of the body more important than the needs of the spirit?
نیازهای جسم مهمتر است یا نیازهای روح؟
The human body is valued because of the human soul.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت.
Its body is the size of a cat.
جثهاش به اندازهی گربه است.
a naked body
تن لخت
تنه، بدن (بهجز دست و پا و سر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Move your body but not your arms and legs.
بدنت را تکان بده؛ ولی نه دست و پایت را.
The injury was located in the main body, just below the chest.
آسیبدیدگی در تنهاش، درست زیر قفسهی سینه بود.
جسد، جنازه، لاشه، نعش، پیکر، بدن بیجان
They found his body in the river.
جسدش را در رودخانه پیدا کردند.
The body of the soldier was returned to his homeland.
پیکر سرباز به وطن بازگردانده شد.
a headless body
جسد بیسر
بدنه، قاب، اتاق، ساختار بیرونی (وسیلهی نقلیه)
The body (of this car) needs repairs and a new coat of paint.
اتاق این اتومبیل نیاز به تعمیر و رنگ دارد.
Engineers redesigned the body to improve aerodynamics.
مهندسان، بدنه را بازطراحی کردند تا آیرودینامیک بهتری داشته باشد.
a wide-bodied airplane
هواپیمای بدنه پهن
قدیمی آدم، فرد، بشر، کس
What can a body do when life gets this hard?
وقتی زندگی اینقدر سخت میشه، آدم چی کار میتونه بکنه؟
There’s only so much a body can take.
یه آدم یه حدی طاقت داره.
انگلیسی بریتانیایی بادی (نوعی لباس یکسرهی تنگ زنانه)
در انگلیسی آمریکایی از bodysuit استفاده میشود.
She prefers wearing bodies because they stay tucked in.
او ترجیح میدهد بادی بپوشد چون راحت داخل شلوار باقی میماند.
The body fits tightly and fastens underneath.
بادی بهصورت چسبان است و از پایین بسته میشود.
نهاد، هیئت، گروه، جمع، مجموعه، انجمن، مجمع
The legislative body passed the new environmental law.
نهاد قانونگذاری، قانون جدید زیستمحیطی را تصویب کرد.
The general body of the club will meet next month to elect new officers.
مجمع عمومی باشگاه، ماه آینده برای انتخاب مقامات جدید جلسه تشکیل خواهد داد.
an advisory body
هیئت (گروه) مشاورین
a body of soldiers
دستههای سربازان
The students went in a body to the principal.
شاگردان دستهجمعی نزد مدیر رفتند.
مجموعه، دستهی بزرگ، حجم زیاد، مقدار قابل توجه، انبوه
The report is based on a substantial body of data.
این گزارش بر اساس دستهی بزرگی از دادهها تهیه شده است.
The scientist reviewed a large body of work before publishing her findings.
دانشمند قبلاز انتشار نتایج، مجموعهی بزرگی از مطالعات را بررسی کرد.
a large body of evidence
شواهد بسیار
پهنهی آبی، منطقهی آبی، دریاچه
The river broadens and forms a large body of water.
رودخانه پهن میشود و دریاچهی بزرگی را تشکیل میدهد.
The researchers studied pollution levels in various bodies of water.
پژوهشگران سطح آلودگی در پهنههای آبی مختلف را بررسی کردند.
(the body) متن اصلی، بدنهی متن، محتوای اصلی
The body of the novel itself is two hundred pages.
خود متن رمان دویست صفحه است.
Footnotes are helpful, but the body of the text must be clear on its own.
پاورقیها مفیدند، اما بدنهی متن باید بهتنهایی شفاف باشد.
(the body) بخش اصلی، بدنهی اصلی، فضای مرکزی، صحن اصلی (در ساختمانهای بزرگ)
The main body of the museum was closed for renovation.
فضای مرکزی موزه برای بازسازی بسته بود.
The dome rises above the body of the mosque.
گنبد، بالای صحن اصلی مسجد قرار گرفته است.
فیزیک جرم، جسم، شیء
The spacecraft was sent to study small bodies in the solar system.
فضاپیما برای مطالعهی اجسام کوچک منظومهی شمسی فرستاده شد.
The asteroid is a rocky body orbiting the sun.
این سیارک، جرمی سنگی است که به دور خورشید میچرخد.
heavenly bodies
اجرام سماوی
a cigar-shaped body
جسمی به شکل سیگار
قوام، غلظت، حجم، طعم
This wine has body.
این شراب طعم قوی و خوبی دارد.
The soup needs a bit more cooking to develop a fuller body.
سوپ کمی بیشتر نیاز به پخت دارد تا قوام پیدا کند.
(از راه هنر) موجودیت دادن به، شکل و جسم دادن، آشکار ساختن
زبان بدن (مجموعهای از حرکتها، حالتها و نشانههای غیرکلامی که انتقالدهندهی احساسات، افکار و نیتهای افراد هستند)
جعبه یا بدنهی دوربین
بوی بدن
همه با هم، جمیعاً
جان به در بردن، زنده ماندن، دوام آوردن
هرگز (اجازه نخواهم داد)، کاملاً مخالفم
شکل جمع body در زبان انگلیسی bodies است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «body» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/body