(کار، رفتار، استدلال) ثبات، دوام، تداوم، استقامت، پایداری
His arguments lacked consistency.
بحثهای او پیوستگی منطقی نداشت.
انسجام، استحکام، یکدستی، یکپارچگی، همسازی، سازگاری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the need for consistency and continuity in government policy
نیاز به هماهنگی و تداوم در سیاست دولت
(مایعات) غلظت، قوام، سفتی
Boil the grape juice to the consistency of syrup.
آب انگور را آنقدر بجوشانید تا به غلظت شیره برسد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «consistence» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/consistence