با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Inconsistency

ˌɪnkənˈsɪstənsi ˌɪnkənˈsɪstənsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inconsistencies

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun
ناهماهنگی، ناسازگاری، مغایرت، تضاد، تناقض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun
عدم انسجام، آشفتگی، گسیختگی
noun
(شخص) بی‌ثباتی، گوناگونی مزاج
- The inconsistency of the details of his explanation made us suspicious.
- تناقض جزئیات توضیح او، ما را مشکوک کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inconsistency

  1. noun discrepancy
    Synonyms: disagreement, dissimilarity, disparity, variance, contrariety, incongruity, inequality, unlikeness, divergence, deviation, inconsonance, dissonance, disproportion, disproportionateness, difference, paradox
    Antonyms: consistency, congruity, similarity

ارجاع به لغت inconsistency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inconsistency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inconsistency

لغات نزدیک inconsistency

پیشنهاد بهبود معانی