امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Difference

ˈdɪfrəns ˈdɪfrəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    differences

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
فرق، تفاوت، اختلاف، (ریاضی) تفاوت، تفاضل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the differences in color and texture between these two fabrics
- ناهمسانی‌های رنگ و بافت میان این دو پارچه
- There are marked differences between Persian and other carpets.
- تفاوت‌های عمده‌ای میان فرش ایرانی و فرش‌های دیگر وجود دارد.
- their differences in weight
- تفاوت‌های آنان از نظر وزن
- age differences
- ناسانی‌های (تفاوت‌های) سنی
- The law should make no difference between the rich and the poor.
- قانون نباید بین دارا و ندار تمایز قائل شود.
- their differences over religion
- اختلاف‌نظرهای آنان درباره‌ی مذهب
- There has never been any difference between the two men.
- میان آن دو مرد هرگز اختلافی وجود نداشته است.
- We should not use force to settle our difference.
- نباید برای حل اختلافات خود به زور متوسل شویم.
- The weather caused a difference in our plan.
- هوا برنامه‌ی ما را عوض کرد.
- They decided to split the difference.
- آن‌ها تصمیم گرفتند که بقیه را بین خود تقسیم کنند.
- difference operator
- عملکرد تفاضلی
- difference of ordinals
- تفاضل اعداد ترتیبی
- You need a thousand tomans; I'll give you nine hundred and you can get the difference from your father.
- شما به هزار تومان نیاز دارید؛ من نهصد تومان می‌دهم و مانده را از پدرتان بگیرید.
- Money makes no difference but good health does.
- پول مهم نیست؛ ولی تندرستی مهم است.
- Mountain air has made a difference to her health.
- هوای کوهستان در سلامتی او مؤثر بوده است.
- Age makes no difference; all can get in.
- سن اهمیتی ندارد، همه می‌توانند داخل شوند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد difference

  1. noun dissimilarity, distinctness
    Synonyms:
    aberration alteration anomaly antithesis asymmetry change characteristic contrariety contrariness contrast departure deviation digression discongruity discrepancy disparity dissemblance distinction divergence diversity exception heterogeneity idiosyncrasy inequality irregularity nonconformity opposition particularity peculiarity separateness separation singularity unconformity unlikeness unorthodoxness variance variation variety
    Antonyms:
    accord agreement alikeness concurrence conformity likeness sameness similarity uniformity
  1. noun opposing views
    Synonyms:
    argument beef blowup bone to pick brannigan brawl brush brush-off catamaran clash conflict contention contrariety contretemps controversy debate disaccord disagreement discord discordance dispute dissension dissent dissidence disunity dustup estrangement hassle quarrel row run-in scrap set-to spat strife tiff variance words wrangle
    Antonyms:
    agreement assent concurrence consent

Idioms

  • make a difference

    1- فرق داشتن، اثر داشتن، مهم بودن 2- وضع را عوض کردن، دیدگاه را عوض کردن

  • make no difference

    اهمیت نداشتن، مهم نبودن، تفاوتی ایجاد نکردن

لغات هم‌خانواده difference

ارجاع به لغت difference

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «difference» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/difference

لغات نزدیک difference

پیشنهاد بهبود معانی