امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Argument

ˈɑːrɡjəmənt ˈɑːɡjəmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    arguments

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B1
مشاجره، بگومگو، جروبحث، دعوا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The two brothers had an argument over the inheritance.
- دو برادر سر ارث مشاجره کردند.
- They got into a big argument over politics.
- آن‌ها سر سیاست سخت دعوایشان شد.
noun countable B1
دلیل، علت، چرایی، برهان
- There are several arguments against this policy.
- دلایل متعددی علیه این سیاست وجود دارد.
- his arguments in favor of raising the tax
- دلایل او در طرفداری از بالا بردن مالیات
noun uncountable B2
استدلال، بحث‌ و گفت‌وگو، مباحثه
- The argument that ceasefire agreements are not workable is not new.
- این استدلال که معاهده‌های آتش‌بس عملی نیستند، تازگی ندارد.
- This plan is open to argument.
- این برنامه جای بحث‌ و گفت‌وگو دارد.
noun countable
موضوع (به‌ویژه درمورد آثار ادبی)
- What is the argument of this play?
- موضوع این نمایشنامه چیست؟
- The argument of the novel revolved around themes of love and betrayal.
- موضوع این رمان حول محور عشق و خیانت می‌چرخید.
noun countable
ادبیات خلاصه‌، چکیده‌
- the argument presented in the essay
- خلاصه‌ی ارائه‌شده در این نوشتار
- The professor asked us to write a one-page argument.
- پروفسور از ما خواست که چکیده‌ای یک‌صفحه‌ای را بنویسیم.
noun
ریاضی شناسه، آوند، آرگومان
- argument of function
- شناسه‌ی تابع
- argument of complex number
- آوند عدد مختلط
noun
زبان‌شناسی موضوع (عبارتی که به تکمیل معنی گزاره کمک کند)
- The analysis of the syntax and semantics of clauses relies on the distinction between arguments and adjuncts.
- تحلیل اساسی نحو و معناشناسی جملات بر تمایز بین موضوع‌ها و افزوده‌ها متکی است.
- Arguments behave differently from adjuncts in numerous ways.
- موضوع‌ها به شیوه‌های متعددی در مقایسه با افزوده‌ها متفاوت عمل می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد argument

  1. noun verbal fight
    Synonyms: altercation, beef, bickering, blowup, bone, bone of contention, bone to pick, brannigan, brawl, brush, clash, controversy, crusher, debate, difference of opinion, disagreement, dispute, donnybrook, dustup, exchange, face-off, falling, feud, finisher, flap, fuss, gin, go, hassle, knockdown, knock down and drag out, out, quarrel, rhubarb, romp, row, ruckus, ruction, rumpus, run-in, scene, scrap, set-to, shindy, spat, squabble, static, stew, talking heads, tiff, words, wrangle
  2. noun effort to convince; presentation of support
    Synonyms: argumentation, assertion, case, claim, contention, debate, defense, discussion, exchange, expostulation, grounds, line of reasoning, logic, plea, pleading, polemic, proof, questioning, reason, reasoning, remonstrance, remonstration

Collocations

  • circular argument

    استدلال دوری، استدلال پرهونی، مصادره به مطلوب

لغات هم‌خانواده argument

ارجاع به لغت argument

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «argument» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/argument

لغات نزدیک argument

پیشنهاد بهبود معانی