گذشتهی ساده:
flappedشکل سوم:
flappedسومشخص مفرد:
flapsوجه وصفی حال:
flappingشکل جمع:
flapsبال زدن، پر زدن، تکان دادن (موجدار بودن)
A bird flapping its wings.
پرندهای که بال میزند.
The laundry on the line began to flap in the rising wind.
لباسهای شستهشده روی بند در باد شروع به تکان خوردن کردند.
Hearing the noise, the birds in the trees began to flap and scatter.
با شنیدن صدا، پرندگان روی درختان شروع به بال زدن و پراکنده شدن کردند.
The sails were flapping in the wind.
بادبانها در باد تکان میخوردند.
The children flapped with their arms as they went down the hallway.
شاگردان هنگام عبور از راهرو، دستان خود را در هوا تکان میدادند.
انگلیسی بریتانیایی مضطرب شدن، هول شدن، هیجانزده شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Try not to flap so much before the presentation.
سعی کن قبل از ارائه اینقدر هول نشی.
He tends to flap when unexpected guests arrive.
او وقتی مهمانهای ناخوانده میآیند، مضطرب میشود.
It's natural to flap a little before a big event.
طبیعی است که قبل از رویداد بزرگ کمی هیجانزده شوید.
در (جعبه، پاکت و...) دریچه، قسمت آویختهی چیزی
The tent flap was open, letting in the morning breeze.
دریچهی چادر باز بود و نسیم صبحگاهی را به داخل میآورد.
A cap with flaps that can be pulled down to protect the ears.
کلاه دارای زبانههایی که میتوان آنها را برای حفظ گوشها (از سرما) پایین کشید.
The flap of this envelope is torn.
در این پاکت پاره شده است.
the flap of a pocket
(کت و پالتو) در جیب
انگلیسی بریتانیایی دستپاچگی، اضطراب، هولشدگی
She was in a terrible flap about the missing documents.
او بهخاطر اسناد گمشده بهشدت دستپاچه شده بود.
The company was in a flap due to the sudden audit announcement.
اعضای شرکت بهدلیل اعلام ناگهانی ممیزی هول شده بودند.
There's no need to be in such a flap; everything will be alright.
نیازی به این همه اضطراب نیست; همه چیز درست خواهد شد.
انگلیسی آمریکایی هیجانزدگی، خشم، جنجال (بهصورت جمعی)
Her statements had everybody in a flap.
اظهارات او همه را به هیجان آورد.
There was a flap over the company's new environmental policy.
بر سر سیاست زیستمحیطی جدید شرکت، جنجالی به پا شد.
A minor flap erupted when the details of the contract were leaked.
وقتی جزئیات قرارداد فاش شد، جنجال کوچکی به پا شد.
برآافزا، بالچه، فلپ (بخشی از پشت بال هواپیما که حرکت آن به بالا و پایین رفتن هواپیما کمک میکند)
The pilot adjusted the flap to increase lift during takeoff.
خلبان فلپ را برای افزایش نیروی بالابر در هنگام برخاستن تنظیم کرد.
The aircraft's flap extended smoothly as it approached the runway.
با نزدیک شدن هواپیما به باند فرودگاه، بالچهی آن به آرامی باز شد.
عمل بال زدن، تکان خوردن
The sudden flap of wings startled the cat.
صدای ناگهانی بال زدن، گربه را ترساند.
We could hear the constant flap of the helicopter blades.
ما میتوانستیم صدای مداوم تکان خوردن پرههای هلیکوپتر را بشنویم.
the steady flap of bird wings
صدای مداوم بال پرندگان
The sail gave a flap as the wind died.
هنگام فروکش باد، بادبان تپی صدا کرد.
فلپ (صدایی صامت که وقتی زبان به جلو و پایین حرکت میکند و بهسرعت به لثه برخورد میکند، تولید میشود)
The word 'butter' in American English features a flap when pronouncing 'tt' in it.
واژهی "butter" در انگلیسی آمریکایی هنگام تلفظ 'tt' دارای فلپ است.
It can be difficult for language learners to produce the flap correctly.
تولید صحیح فلپ میتواند برای زبانآموزان دشوار باشد.
The flap is a common allophone of /t/ and /d/ in certain contexts.
فلپ یک دگرآوای رایج /t/ و /d/ در برخی زمینهها است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flap» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flap