گذشتهی ساده:
flittedشکل سوم:
flittedسومشخص مفرد:
flitsوجه وصفی حال:
flittingشکل جمع:
flitsتندرفتن، نقل مکان کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Memories of the war flitted through his mind.
خاطرات جنگ به فکرش خطور کرد.
The wind was blowing and the clouds were flitting across the sky.
باد میوزید و ابرها بهسرعت آسمان را میپیمودند.
Butterflies were flitting about the garden.
پروانهها در اطراف باغ پرواز میکردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flit