گذشتهی ساده:
dartedشکل سوم:
dartedسومشخص مفرد:
dartsوجه وصفی حال:
dartingشکل جمع:
dartsزوبین، نیزه، تیر، بهسرعت حرکت کردن، حرکت تند، پیکان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
poisoned dart
تیر زهرآگین
The boy made a quick dart across the lawn.
پسر مثل تیر از میان چمن رد شد.
Let's play a game of darts.
بیا باهم بازی تیرپرانی بکنیم.
He darted glances to the right and the left.
او به راست و چپ نگاه میانداخت.
He darted out of the window and disappeared in the forest.
او مثل تیر از پنجره پرید و در جنگل ناپدید شد.
A man darted toward the lady and snatched her purse.
مردی به سوی خانم پرید و کیفش را قاپید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dart» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dart