آخرین به‌روزرسانی:

Dart

dɑːrt dɑːt

گذشته‌ی ساده:

darted

شکل سوم:

darted

سوم‌شخص مفرد:

darts

وجه وصفی حال:

darting

شکل جمع:

darts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

زوبین، نیزه، تیر، به‌سرعت حرکت کردن، حرکت تند، پیکان

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

poisoned dart

تیر زهرآگین

The boy made a quick dart across the lawn.

پسر مثل تیر از میان چمن رد شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Let's play a game of darts.

بیا باهم بازی تیرپرانی بکنیم.

He darted glances to the right and the left.

او به راست و چپ نگاه می‌انداخت.

He darted out of the window and disappeared in the forest.

او مثل تیر از پنجره پرید و در جنگل ناپدید شد.

A man darted toward the lady and snatched her purse.

مردی به سوی خانم پرید و کیفش را قاپید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dart

  1. verb race away; propel
    Synonyms:
    run rush dash speed hurry fly spring start throw move quickly career scurry scoot sprint tear course hasten shoot thrust bound fling launch pitch plunge sail scamper skim spurt whiz cast flash flit float gallop heave hurtle scud

ارجاع به لغت dart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dart

لغات نزدیک dart

پیشنهاد بهبود معانی