گذشتهی ساده:
gallopedشکل سوم:
gallopedسومشخص مفرد:
gallopsوجه وصفی حال:
gallopingشکل جمع:
gallopsتاخت، چهار نعل، چهارنعل رفتن، تازیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He galloped home barefoot.
با پای برهنه به طرف منزل خود دوید.
This is not a book to be read at a gallop.
این کتابی نیست که بشود آنرا با عجله خواند.
تورم سواره، تورم شدید
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gallop» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gallop