فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Trot

trɑːt trɒt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    trotted
  • شکل سوم:

    trotted
  • سوم شخص مفرد:

    trots
  • وجه وصفی حال:

    trotting
  • شکل جمع:

    trots

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • یورتمه، یورتمه روی، بچه تاتی کن، یورتمه رفتن،صدای یورتمه رفتن اسب، کودک، عجوزه
    • - The horse set off at a trot.
    • - اسب شروع کرد به یورتمه رفتن.
    • - The horse trotted away from us.
    • - اسب درحال یورتمه رفتن از ما دور شد.
    • - I must be trotting along now or I'll miss the train.
    • - حالا باید تند بروم و الا به قطار نخواهم رسید.
    • - She won three races on the trot.
    • - سه مسابقه را پشت سر هم برد.
    • - He trotted out the same old excuses.
    • - همان بهانه‌های قبلی را تکرار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد trot

  1. verb move along briskly
    Synonyms: amble, canter, go, hurry, jog, lope, pad, rack, ride, run, scamper, step lively

Phrasal verbs

  • trot out

    (عامیانه) 1- به رخ دیگران کشیدن 2- به نمایش گذاشتن، عرضه کردن 3- تکرار کردن

Idioms

  • on the trot

    (عامیانه) 1- پی‌در‌پی، متوالی، پشت سرهم

    2- در فعالیت دایم، در حال دوندگی

  • the trots

    (عامیانه) اسهال، به ریق افتادن، ریق زنی

ارجاع به لغت trot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trot

لغات نزدیک trot

پیشنهاد بهبود معانی