فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Trot

trɑːt trɒt

گذشته‌ی ساده:

trotted

شکل سوم:

trotted

سوم‌شخص مفرد:

trots

وجه وصفی حال:

trotting

شکل جمع:

trots

معنی و نمونه‌جمله‌ها

یورتمه، یورتمه روی، بچه تاتی کن، یورتمه رفتن،صدای یورتمه رفتن اسب، کودک، عجوزه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The horse set off at a trot.

اسب شروع کرد به یورتمه رفتن.

The horse trotted away from us.

اسب درحال یورتمه رفتن از ما دور شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I must be trotting along now or I'll miss the train.

حالا باید تند بروم و الا به قطار نخواهم رسید.

She won three races on the trot.

سه مسابقه را پشت سر هم برد.

He trotted out the same old excuses.

همان بهانه‌های قبلی را تکرار کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trot

  1. verb move along briskly
    Synonyms:
    go run hurry jog ride scamper step lively lope canter amble pad rack

Phrasal verbs

trot out

(عامیانه) 1- به رخ دیگران کشیدن 2- به نمایش گذاشتن، عرضه کردن 3- تکرار کردن

Idioms

on the trot

(عامیانه) 1- پی‌در‌پی، متوالی، پشت سرهم

2- در فعالیت دایم، در حال دوندگی

the trots

(عامیانه) اسهال، به ریق افتادن، ریق زنی

ارجاع به لغت trot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trot

لغات نزدیک trot

پیشنهاد بهبود معانی