گذشتهی ساده:
trottedشکل سوم:
trottedسومشخص مفرد:
trotsوجه وصفی حال:
trottingشکل جمع:
trotsیورتمه، یورتمه روی، بچه تاتی کن، یورتمه رفتن،صدای یورتمه رفتن اسب، کودک، عجوزه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The horse set off at a trot.
اسب شروع کرد به یورتمه رفتن.
The horse trotted away from us.
اسب درحال یورتمه رفتن از ما دور شد.
I must be trotting along now or I'll miss the train.
حالا باید تند بروم و الا به قطار نخواهم رسید.
She won three races on the trot.
سه مسابقه را پشت سر هم برد.
He trotted out the same old excuses.
همان بهانههای قبلی را تکرار کرد.
(عامیانه) 1- به رخ دیگران کشیدن 2- به نمایش گذاشتن، عرضه کردن 3- تکرار کردن
(عامیانه) اسهال، به ریق افتادن، ریق زنی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trot