گذشتهی ساده:
hastenedشکل سوم:
hastenedسومشخص مفرد:
hastensوجه وصفی حال:
hasteningتسریع کردن، شتاباندن، شتافتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He hastened his steps.
او گامهای خود را تندتر کرد.
Nadder hastened toward Shiraz to face the enemy.
نادر برای مقابله با دشمن به شیراز شتافت.
Since she was missing her husband, she hastened her return.
چون برای شوهرش دلتنگ شده بود بازگشت خود را تسریع کرد./ ازآنجاییکه دلش برای شوهرش تنگ شده بود، سریع بازگشت.
She hastened so much that she burned the food.
او آنقدر عجله کرد که غذا را سوزاند.
he hastened to add (that) ...
او با عجله اضافه کرد که ...، او به سرعت افزود که ...
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hasten» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hasten