آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Dash

    dæʃ dæʃ dæʃ

    گذشته‌ی ساده:

    dashed

    شکل سوم:

    dashed

    سوم‌شخص مفرد:

    dashes

    وجه وصفی حال:

    dashing

    شکل جمع:

    dashes

    معنی dash | جمله با dash

    verb - intransitive B2

    به‌ سرعت رفتن، (ناگهان و به سرعت) حرکت کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    He made a dash for the door.

    دوید به طرف در.

    When he heard the news, he dashed out of the room.

    تا خبر را شنید، از اتاق زد بیرون.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He ate his lunch and dashed off to school.

    ناهارش را خورد و شتابان به مدرسه رفت.

    verb - intransitive

    (صدای خوردن شیشه به سنگ یا پاشیده شدن آب وغیره) جرنگ

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    the dash of waves on the rocks

    صدای برخورد امواج بر سنگها

    verb - transitive

    (محکم و به منظور شکستن) پرتاب کردن، افکندن، انداختن، کوفتن (بر)

    He drank the wine and dashed the wineglass against the cobblestones.

    شراب را سر کشید و گیلاس شراب را بر سنگ‌فرش کوفت.

    verb - transitive

    نومید کردن، از بین بردن

    to dash one's hopes

    امید کسی را ناامید کردن

    verb - transitive

    دلشکسته کردن، مغموم کردن، دلسرد کردن، شرمسار کردن، آزرمگین کردن، خجل کردن

    verb - transitive

    به‌ سرعت انجام دادن، به سرعت نوشتن

    He dashed off ten letters in less than an hour!

    در کمتر از یک ساعت ده تا نامه نوشت!

    verb - transitive

    (قدیمی - عامیانه) لعنت کردن

    O, dash it! where did I put the knife!

    اه - این چاقوی لعنتی را کجا گذاشتم!

    noun countable

    (علایم نقطه گذاری در چاپ و نگارش - این نشان: ــ که طول آن دو برابر هایفن است) خط تیره، فاصله میان دو حرف

    noun countable

    (باقلم یا قلم مو) ضربه‌ی سریع و شتاب آمیز

    noun countable

    مقدار کم، ذره

    The soup needs a dash of salt.

    آبگوشت یک ذره نمک لازم دارد.

    green with a dash of red

    سبز با کمی رنگ قرمز

    noun countable

    (مسابقات دو) دوسرعت، دو تند، حرکت تند و ناگهان

    a hundred-meter dash

    دو صدمتر

    noun countable

    (اتومبیل) داشبورد

    noun uncountable

    جد و جهد، شوق و ذوق، دلگرمی، انرژی، شجاعت، (ظاهر) پرجلوه، پرنما، پرنمود

    He walks with a certain amount of dash.

    با ژست خاصی راه می‌رود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد dash

    1. noun fast race for short distance
      Synonyms:
      run rush sprint dart spurt bolt zip haste birr onset sortie
    1. noun flair, style
      Synonyms:
      energy power strength life spirit force vigor vim zip animation brio verve élan panache vivacity oomph intensity impressiveness flourish zing esprit éclat might birr vehemence
      Antonyms:
      dullness drab frumpiness
    1. noun small amount; suggestion
      Synonyms:
      trace touch taste bit hint little part drop sprinkle suspicion smack tinge grain pinch streak scattering sprinkling smidgen soupçon tincture squirt lick flavor zest few drops trifle seasoning
      Antonyms:
      lump glob
    1. verb run very fast for short distance
      Synonyms:
      run rush hurry speed race dart bolt spring charge fly tear scoot scurry scamper hasten career gallop chase course bound boil lash get on it make it snappy make a run for it rush at sprint
    1. verb break by hitting or throwing violently
      Synonyms:
      hit throw beat smash fling hurl slam crash destroy shatter splinter splash splatter plunge charge hurtle cast lunge bludgeon cudgel shiver sling
      Antonyms:
      help aid assist encourage inspirit
    1. verb discourage, frustrate
      Synonyms:
      disappoint frustrate discourage spoil ruin foil thwart baffle beat discomfort dismay confound circumvent dampen chill blast blight dispirit balk chagrin nip bilk abash

    Phrasal verbs

    dash off

    1- (با شتاب) انجام دادن، (باشتاب) نوشتن 2- (باشتاب) رفتن

    Idioms

    cut a dash

    (عامیانه) جلوه کردن، نمود کردن

    سوال‌های رایج dash

    گذشته‌ی ساده dash چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده dash در زبان انگلیسی dashed است.

    شکل سوم dash چی میشه؟

    شکل سوم dash در زبان انگلیسی dashed است.

    شکل جمع dash چی میشه؟

    شکل جمع dash در زبان انگلیسی dashes است.

    وجه وصفی حال dash چی میشه؟

    وجه وصفی حال dash در زبان انگلیسی dashing است.

    سوم‌شخص مفرد dash چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد dash در زبان انگلیسی dashes است.

    ارجاع به لغت dash

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dash

    لغات نزدیک dash

    • - darwinian theory
    • - darwinism
    • - dash
    • - dash light
    • - dash of cream
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.