آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Dash

dæʃ dæʃ dæʃ

گذشته‌ی ساده:

dashed

شکل سوم:

dashed

سوم‌شخص مفرد:

dashes

وجه وصفی حال:

dashing

شکل جمع:

dashes

معنی dash | جمله با dash

verb - intransitive B2

به‌ سرعت رفتن، (ناگهان و به سرعت) حرکت کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

He made a dash for the door.

دوید به طرف در.

When he heard the news, he dashed out of the room.

تا خبر را شنید، از اتاق زد بیرون.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He ate his lunch and dashed off to school.

ناهارش را خورد و شتابان به مدرسه رفت.

verb - intransitive

(صدای خوردن شیشه به سنگ یا پاشیده شدن آب وغیره) جرنگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the dash of waves on the rocks

صدای برخورد امواج بر سنگها

verb - transitive

(محکم و به منظور شکستن) پرتاب کردن، افکندن، انداختن، کوفتن (بر)

He drank the wine and dashed the wineglass against the cobblestones.

شراب را سر کشید و گیلاس شراب را بر سنگ‌فرش کوفت.

verb - transitive

نومید کردن، از بین بردن

to dash one's hopes

امید کسی را ناامید کردن

verb - transitive

دلشکسته کردن، مغموم کردن، دلسرد کردن، شرمسار کردن، آزرمگین کردن، خجل کردن

verb - transitive

به‌ سرعت انجام دادن، به سرعت نوشتن

He dashed off ten letters in less than an hour!

در کمتر از یک ساعت ده تا نامه نوشت!

verb - transitive

(قدیمی - عامیانه) لعنت کردن

O, dash it! where did I put the knife!

اه - این چاقوی لعنتی را کجا گذاشتم!

noun countable

(علایم نقطه گذاری در چاپ و نگارش - این نشان: ــ که طول آن دو برابر هایفن است) خط تیره، فاصله میان دو حرف

noun countable

(باقلم یا قلم مو) ضربه‌ی سریع و شتاب آمیز

noun countable

مقدار کم، ذره

The soup needs a dash of salt.

آبگوشت یک ذره نمک لازم دارد.

green with a dash of red

سبز با کمی رنگ قرمز

noun countable

(مسابقات دو) دوسرعت، دو تند، حرکت تند و ناگهان

a hundred-meter dash

دو صدمتر

noun countable

(اتومبیل) داشبورد

noun uncountable

جد و جهد، شوق و ذوق، دلگرمی، انرژی، شجاعت، (ظاهر) پرجلوه، پرنما، پرنمود

He walks with a certain amount of dash.

با ژست خاصی راه می‌رود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد dash

  1. noun fast race for short distance
  1. verb run very fast for short distance
    Synonyms:

Phrasal verbs

dash off

1- (با شتاب) انجام دادن، (باشتاب) نوشتن 2- (باشتاب) رفتن

Idioms

cut a dash

(عامیانه) جلوه کردن، نمود کردن

سوال‌های رایج dash

گذشته‌ی ساده dash چی میشه؟

گذشته‌ی ساده dash در زبان انگلیسی dashed است.

شکل سوم dash چی میشه؟

شکل سوم dash در زبان انگلیسی dashed است.

شکل جمع dash چی میشه؟

شکل جمع dash در زبان انگلیسی dashes است.

وجه وصفی حال dash چی میشه؟

وجه وصفی حال dash در زبان انگلیسی dashing است.

سوم‌شخص مفرد dash چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد dash در زبان انگلیسی dashes است.

ارجاع به لغت dash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dash

لغات نزدیک dash

پیشنهاد بهبود معانی