جاذبه، جذبه، دلربایی، نشاط، سرزندگی، انرژی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She added an extra oomph to her performance.
او دلربایی بیشتری به اجرایش اضافه کرد.
The athlete's determination and oomph helped her win the race.
عزم و سرزندگی ورزشکار به او کمک کرد مسابقه را برنده شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «oomph» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/oomph