فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Hurl

hɜːrl hɜːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hurled
  • شکل سوم:

    hurled
  • سوم شخص مفرد:

    hurls
  • وجه وصفی حال:

    hurling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    پرتاب کردن (چوب و سنگ و غیره)، افکندن، انداختن، پرت کردن، به زیرافکندن (با شدت)
    • - They hurled bricks at the soldiers.
    • - آن‌ها به طرف سربازان آجر پرتاب کردند.
    • - She hurled the ring I had given her in my face.
    • - انگشتری را که به او داده بودم، به صورتم پرتاب کرد.
    • - They hurled the tyrant from his throne.
    • - آنان ستمگر را از تخت خود فرو افکندند.
    • - He hurled himself at the thief.
    • - خود را به طرف دزد انداخت.
  • verb - transitive
    نثار کردن، با فریاد گفتن (فحش و غیره)، با فریاد دادن (ناسزا)، زدن (اتهام)
    • - All the accusations hurled against him were false.
    • - همه‌ی اتهاماتی که به او وارد آمده بود، دروغ بود.
    • - The natives hurled insults at him.
    • - بومیان او را هدف توهین قرار دادند.
  • slang verb - intransitive informal
    بالا آوردن، استفراغ کردن
    • - I had to hurry outside to hurl.
    • - مجبور بودم با عجله برم بیرون تا بالا بیارم.
    • - After drinking all night, he had to rush to the bathroom to hurl.
    • - پس از نوشیدن در تمام طول شب، مجبور شد برای استفراغ به حمام برود.
  • noun slang informal
    استفراغ
    • - She tried to hold back her hurl but couldn't.
    • - سعی کرد جلوی استفراغش را بگیرد اما نتوانست.
    • - The smell of his hurl made me want to gag.
    • - بوی استفراغش باعث شد که عق بزنم.
  • verb - transitive informal
    انگلیسی آمریکایی ورزش پرتاب کردن (بیسبال)
    • - The pitcher hurled the ball with incredible speed.
    • - پرتابگر توپ را با سرعتی باورنکردنی پرتاب کرد.
    • - he coach instructed the pitcher to hurl the ball outside the strike zone.
    • - مربی به پرتاب‌کننده دستور داد تا توپ را به بیرون از منطقه‌ی حمله پرتاب کند.
  • verb - intransitive informal
    انگلیسی آمریکایی ورزش پرتاب شدن (بیسبال)
    • - The ball hurled.
    • - توپ پرتاب شد.
    • - the hurled ball
    • - توپ پرتاب‌شده
  • noun
    پرتاب (با شدت)
    • - The hurl of the rock broke the window.
    • - پرتاب سنگ پنجره را شکست.
    • - a powerful hurl
    • - پرتاب قدرتمند
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hurl

  1. verb throw forcefully
    Synonyms: bung, cast, chuck, chunk, fire, fling, gun, heave, launch, let fly, lob, peg, pitch, project, propel, send, sling, toss

ارجاع به لغت hurl

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hurl» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hurl

لغات نزدیک hurl

پیشنهاد بهبود معانی