با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Hurl

hɜːrl hɜːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hurled
  • شکل سوم:

    hurled
  • سوم‌شخص مفرد:

    hurls
  • وجه وصفی حال:

    hurling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
پرتاب کردن (چوب و سنگ و غیره)، افکندن، انداختن، پرت کردن، به زیرافکندن (با شدت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- They hurled bricks at the soldiers.
- آن‌ها به طرف سربازان آجر پرتاب کردند.
- She hurled the ring I had given her in my face.
- انگشتری را که به او داده بودم، به صورتم پرتاب کرد.
- They hurled the tyrant from his throne.
- آنان ستمگر را از تخت خود فرو افکندند.
- He hurled himself at the thief.
- خود را به طرف دزد انداخت.
verb - transitive
نثار کردن، با فریاد گفتن (فحش و غیره)، با فریاد دادن (ناسزا)، زدن (اتهام)
- All the accusations hurled against him were false.
- همه‌ی اتهاماتی که به او وارد آمده بود، دروغ بود.
- The natives hurled insults at him.
- بومیان او را هدف توهین قرار دادند.
slang verb - intransitive informal
بالا آوردن، استفراغ کردن
- I had to hurry outside to hurl.
- مجبور بودم با عجله برم بیرون تا بالا بیارم.
- After drinking all night, he had to rush to the bathroom to hurl.
- پس از نوشیدن در تمام طول شب، مجبور شد برای استفراغ به حمام برود.
noun slang informal
استفراغ
- She tried to hold back her hurl but couldn't.
- سعی کرد جلوی استفراغش را بگیرد اما نتوانست.
- The smell of his hurl made me want to gag.
- بوی استفراغش باعث شد که عق بزنم.
verb - transitive informal
انگلیسی آمریکایی ورزش پرتاب کردن (بیسبال)
- The pitcher hurled the ball with incredible speed.
- پرتابگر توپ را با سرعتی باورنکردنی پرتاب کرد.
- he coach instructed the pitcher to hurl the ball outside the strike zone.
- مربی به پرتاب‌کننده دستور داد تا توپ را به بیرون از منطقه‌ی حمله پرتاب کند.
verb - intransitive informal
انگلیسی آمریکایی ورزش پرتاب شدن (بیسبال)
- The ball hurled.
- توپ پرتاب شد.
- the hurled ball
- توپ پرتاب‌شده
noun
پرتاب (با شدت)
- The hurl of the rock broke the window.
- پرتاب سنگ پنجره را شکست.
- a powerful hurl
- پرتاب قدرتمند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hurl

  1. verb throw forcefully
    Synonyms: bung, cast, chuck, chunk, fire, fling, gun, heave, launch, let fly, lob, peg, pitch, project, propel, send, sling, toss

ارجاع به لغت hurl

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hurl» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hurl

لغات نزدیک hurl

پیشنهاد بهبود معانی