گذشتهی ساده:
heavedشکل سوم:
heavedسومشخص مفرد:
heavesوجه وصفی حال:
heavingبلند کردن، کشیدن، بزرگ کردن، جابهجا کردن، باد کردن، تقلا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Finally the four of us heaved the piano and took it to the room upstairs.
بالأخره چهار نفری پیانو را بلند کردیم و به اتاق بالا بردیم.
The sailors heaved the boat on land.
ناویان قایق را بلند کردند و روی ساحل نشاندند.
He heaved up the rice sacks into the truck.
او گونیهای برنج را توی کامیون انداخت.
He took his shoes off and heaved a deep sigh.
او کفشهای خود را در آورد و آه ژرفی کشید.
The horse was gasping and heaving its chest.
اسب نفسنفس میزد و سینه خود را دمیده میکرد.
Upon seeing that rotten corpse his stomach heaved.
با دیدن آن جسد گندیده اق زد (حال تهوع به او دست داد).
The sailors hove in the rope.
ناویان طناب را به داخل (کشتی) کشیدند.
The asphalt heaved and buckled in the heat.
اسفالت در گرما باد کرد و قلمبه شد.
heaving waves
موجهای پرنشیب و فراز
He got car-sick and heaved.
در اتومبیل حالش به هم خورد و بالا آورد.
A ship hove into sight.
یک کشتی به معرض دید ما آمد.
(کشتیرانی) ایستاندن، متوقف کردن یا شدن، ایست کردن
(ندای ناویان هنگام بلند کردن چیزی) هی!، یاعلی!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «heave» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/heave