آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Sob

    sɑːb sɒb

    گذشته‌ی ساده:

    sobbed

    شکل سوم:

    sobbed

    سوم‌شخص مفرد:

    sobs

    وجه وصفی حال:

    sobbing

    شکل جمع:

    sobs

    معنی sob | جمله با sob

    verb - intransitive B2

    هق‌هق گریه کردن، نفس‌نفس زدن و زاریدن

    When he saw his father's body he began to sob.

    وقتی جسد پدرش را دید شروع کرد به هق‌هق گریستن.

    The actress couldn't hold back her tears and began to sob on stage.

    این بازیگر نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد و روی صحنه شروع به نفس‌نفس زدن و زاریدن کرد.

    verb - intransitive

    هق‌هق کردن، صدایی شبیه به صدای هق‌هق ایجاد کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The child began to sob uncontrollably when she dropped her ice cream.

    هنگامی که کودک بستنی‌اش را انداخت، بی‌اختیار شروع به هق‌هق کردن کرد.

    As he listened to the emotional song, he started to sob softly.

    وقتی که به این آهنگ احساسی گوش می‌کرد، به‌آرامی شروع به هق‌هق کرد.

    verb - transitive

    بر اثر هق‌هق کردن در وضعیتی مشخص قرار گرفتن

    The baby sobbed himself to sleep.

    کودک آن‌قدر زاری کرد که خوابش برد.

    The breakup with his girlfriend caused him to sob himself to sleep every night.

    جدایی از دوست دخترش باعث شد که او هر شب هق‌هق کنان بخوابد.

    verb - transitive

    زاری‌کنان گفتن، هق‌هق‌کنان گفتن، با هق‌هق گفتن

    She sobbed out the story of her son's death.

    زاری‌کنان داستان مرگ پسرش را بازگو کرد.

    She sobbed out her troubles to him.

    هق‌هق‌کنان مشکلاتش را به او گفت.

    noun countable

    هق‌هق گریه، صدای هق‌هق

    Her sob was loud enough to wake the whole house.

    هق‌هق گریه‌ی او آن‌قدر بلند بود که کل خانه را بیدار کند.

    The little boy's sobs echoed through the hallway.

    صدای هق‌هق پسرک در راهرو پیچید.

    noun slang countable

    ناپسند (son of a bitch) مادرجنده، مادربه‌خطا، جنده‌زاده، حروم‌زاده، عوضی

    You're the dumbest son of a bitch I ever met.

    تو احمق‌ترین حروم‌زاده‌ای هستی که تا حالا دیده‌ام.

    Listen to me, you son of a bitch.

    به من گوش بده مادرجنده.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Don't trust that son of a bitch, he'll stab you in the back.

    به اون جنده‌زاده اعتماد نکن؛ از پشت بهت خنجر می‌زنه.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد sob

    1. verb cry hard
      Synonyms:
      cry weep bawl wail lament howl boohoo whimper snivel blubber blub shed tears break down cry eyes out cry a river cry convulsively turn on waterworks

    سوال‌های رایج sob

    گذشته‌ی ساده sob چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده sob در زبان انگلیسی sobbed است.

    شکل سوم sob چی میشه؟

    شکل سوم sob در زبان انگلیسی sobbed است.

    شکل جمع sob چی میشه؟

    شکل جمع sob در زبان انگلیسی sobs است.

    وجه وصفی حال sob چی میشه؟

    وجه وصفی حال sob در زبان انگلیسی sobbing است.

    سوم‌شخص مفرد sob چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد sob در زبان انگلیسی sobs است.

    ارجاع به لغت sob

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «sob» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sob

    لغات نزدیک sob

    • - soaring crime rates
    • - soave
    • - sob
    • - sob sister
    • - sob story
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.