با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Sob

sɑːb sɒb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sobbed
  • شکل سوم:

    sobbed
  • سوم شخص مفرد:

    sobs
  • وجه وصفی حال:

    sobbing
  • شکل جمع:

    sobs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive B2
    هق‌هق گریه کردن، نفس‌نفس زدن و زاریدن
    • - When he saw his father's body he began to sob.
    • - وقتی جسد پدرش را دید شروع کرد به هق‌هق گریستن.
    • - The actress couldn't hold back her tears and began to sob on stage.
    • - این بازیگر نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد و روی صحنه شروع به نفس‌نفس زدن و زاریدن کرد.
  • verb - intransitive
    هق‌هق کردن، صدایی شبیه به صدای هق‌هق ایجاد کردن
    • - The child began to sob uncontrollably when she dropped her ice cream.
    • - هنگامی که کودک بستنی‌اش را انداخت، بی‌اختیار شروع به هق‌هق کردن کرد.
    • - As he listened to the emotional song, he started to sob softly.
    • - وقتی که به این آهنگ احساسی گوش می‌کرد، به‌آرامی شروع به هق‌هق کرد.
  • verb - transitive
    بر اثر هق‌هق کردن در وضعیتی مشخص قرار گرفتن
    • - The baby sobbed himself to sleep.
    • - کودک آن‌قدر زاری کرد که خوابش برد.
    • - The breakup with his girlfriend caused him to sob himself to sleep every night.
    • - جدایی از دوست دخترش باعث شد که او هر شب هق‌هق کنان بخوابد.
  • verb - transitive
    زاری‌کنان گفتن، هق‌هق‌کنان گفتن، با هق‌هق گفتن
    • - She sobbed out the story of her son's death.
    • - زاری‌کنان داستان مرگ پسرش را بازگو کرد.
    • - She sobbed out her troubles to him.
    • - هق‌هق‌کنان مشکلاتش را به او گفت.
  • noun countable
    هق‌هق گریه، صدای هق‌هق
    • - Her sob was loud enough to wake the whole house.
    • - هق‌هق گریه‌ی او آن‌قدر بلند بود که کل خانه را بیدار کند.
    • - The little boy's sobs echoed through the hallway.
    • - صدای هق‌هق پسرک در راهرو پیچید.
  • noun slang countable
    ناپسند (son of a bitch) مادرجنده، مادربه‌خطا، جنده‌زاده، حروم‌زاده، عوضی
    • - You're the dumbest son of a bitch I ever met.
    • - تو احمق‌ترین حروم‌زاده‌ای هستی که تا حالا دیده‌ام.
    • - Listen to me, you son of a bitch.
    • - به من گوش بده مادرجنده.
    • - Don't trust that son of a bitch, he'll stab you in the back.
    • - به اون جنده‌زاده اعتماد نکن؛ از پشت بهت خنجر می‌زنه.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sob

  1. verb cry hard
    Synonyms: bawl, blub, blubber, boohoo, break down, cry a river, cry convulsively, cry eyes out, howl, lament, shed tears, snivel, turn on waterworks, wail, weep, whimper

ارجاع به لغت sob

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sob» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sob

لغات نزدیک sob

پیشنهاد بهبود معانی