با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Haul

hɒːl hɔːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hauled
  • شکل سوم:

    hauled
  • سوم شخص مفرد:

    hauls
  • وجه وصفی حال:

    hauling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive adverb C2
    کشیدن، هل دادن، حمل کردن، کشش، همه ماهی‌هایی که در یک وهله به دام کشیده می‌شوند، حمل‌ونقل
    • - The elephant hauled a log tied to a rope all the way to the harbor.
    • - فیل تنه‌ی درخت بسته‌شده به طناب را کشید و تا بندرگاه برد.
    • - to haul a wagon
    • - واگن را کشیدن
    • - to haul passengers
    • - مسافر حمل کردن
    • - Cattle are hauled by rail.
    • - گاوها را با راه‌آهن می‌برند.
    • - The wind has hauled more to the south.
    • - باد بیشتر به‌سوی جنوب می‌وزد.
    • - Rail haul is cheaper than truck haul.
    • - حمل با قطار ارزان‌تر از حمل با کامیون است.
    • - This time our haul weighed two tons.
    • - صید ما این بار دو تن بود.
    • - to haul a net inside a boat
    • - تور را به داخل کشتی کشیدن
    • - to haul down a flag
    • - پرچم را پایین کشیدن
    • - a haul of over five hundred miles
    • - مسافت ترابری بیش از پانصد مایل
    • - a five-ton haul
    • - بار پنج تنی
    • - They hauled him to jail.
    • - او را کشان‌کشان به زندان بردند.
    • - Every week his wife hauls him to a theater.
    • - هر هفته زنش او را به زور به تماشاخانه می‌برد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد haul

  1. noun something obtained or moved
    Synonyms: booty, burden, cargo, catch, find, freight, gain, harvest, lading, load, loot, payload, spoils, takings, yield
  2. verb move, pull to another spot
    Synonyms: back, boost, bring, buck, carry, cart, convey, drag, draw, elevate, gun, heave, heel, hoist, hump, jag, lift, lug, pack, piggy back, raise, rake, remove, ride, shift, schlepp, shoulder, tote, tow, trail, transport, trawl, truck, tug

Phrasal verbs

  • haul off

    1- (برای احتراز از چیزی) خط سیر کشتی را عوض کردن، دگرسوی کردن 2- عقب‌نشینی کردن، پس رفتن، پس کشیدن، واکشیدن3- (عامیانه) به منظور ضربه زدن دست عقب بردن

  • haul up

    1- (کشتی) در جهت باد حرکت کردن 2- متوقف شدن، باز ایستادن، مکث کردن

Idioms

ارجاع به لغت haul

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «haul» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/haul

لغات نزدیک haul

پیشنهاد بهبود معانی