آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Haul

    hɒːl hɔːl

    گذشته‌ی ساده:

    hauled

    شکل سوم:

    hauled

    سوم‌شخص مفرد:

    hauls

    وجه وصفی حال:

    hauling

    معنی haul | جمله با haul

    noun verb - transitive verb - intransitive adverb C2

    کشیدن، هل دادن، حمل کردن، کشش، همه ماهی‌هایی که در یک وهله به دام کشیده می‌شوند، حمل‌ونقل

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The elephant hauled a log tied to a rope all the way to the harbor.

    فیل تنه‌ی درخت بسته‌شده به طناب را کشید و تا بندرگاه برد.

    to haul a wagon

    واگن را کشیدن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to haul passengers

    مسافر حمل کردن

    Cattle are hauled by rail.

    گاوها را با راه‌آهن می‌برند.

    The wind has hauled more to the south.

    باد بیشتر به‌سوی جنوب می‌وزد.

    Rail haul is cheaper than truck haul.

    حمل با قطار ارزان‌تر از حمل با کامیون است.

    This time our haul weighed two tons.

    صید ما این بار دو تن بود.

    to haul a net inside a boat

    تور را به داخل کشتی کشیدن

    to haul down a flag

    پرچم را پایین کشیدن

    a haul of over five hundred miles

    مسافت ترابری بیش از پانصد مایل

    a five-ton haul

    بار پنج تنی

    They hauled him to jail.

    او را کشان‌کشان به زندان بردند.

    Every week his wife hauls him to a theater.

    هر هفته زنش او را به زور به تماشاخانه می‌برد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد haul

    1. noun something obtained or moved
      Synonyms:
      gain yield load burden cargo freight catch find booty loot spoils takings harvest lading payload
    1. verb move, pull to another spot
      Synonyms:
      bring carry transport shift remove drag pull draw convey lift raise tug tow truck cart tote lug pack schlepp heave hoist shoulder trail back boost buck elevate gun heel hump jag piggy back rake ride trawl

    Phrasal verbs

    haul off

    1- (برای احتراز از چیزی) خط سیر کشتی را عوض کردن، دگرسوی کردن 2- عقب‌نشینی کردن، پس رفتن، پس کشیدن، واکشیدن3- (عامیانه) به منظور ضربه زدن دست عقب بردن

    haul up

    1- (کشتی) در جهت باد حرکت کردن 2- متوقف شدن، باز ایستادن، مکث کردن

    Idioms

    haul your wind (or haul to the wind)

    (کشتی را) در جهت باد راندن

    over (or in) the long haul

    در دراز مدت

    سوال‌های رایج haul

    گذشته‌ی ساده haul چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده haul در زبان انگلیسی hauled است.

    شکل سوم haul چی میشه؟

    شکل سوم haul در زبان انگلیسی hauled است.

    وجه وصفی حال haul چی میشه؟

    وجه وصفی حال haul در زبان انگلیسی hauling است.

    سوم‌شخص مفرد haul چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد haul در زبان انگلیسی hauls است.

    ارجاع به لغت haul

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «haul» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/haul

    لغات نزدیک haul

    • - haughtiness
    • - haughty
    • - haul
    • - haul (or rake, drag, call) over the coals
    • - haul off
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.