امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Lading

American: ˈleɪdɪŋ British: ˈleɪdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
بارکشتی، محموله، بارگیری، عمل بار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- bill of lading
- بارنامه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lading

  1. noun Goods carried by a large vehicle
    Synonyms:
    cargo freight shipment load shipping loading payload consignment
  1. verb To dip
    Synonyms:
    scooping dipping spooning ladling bailing
  1. verb Remove with or as if with a ladle
    Synonyms:
    loading packing piling ladling stuffing replenishing heaping
  1. verb To place a burden or heavy load on
    Synonyms:
    weighting taxing saddling loading freighting encumbering cumbering charging burdening

ارجاع به لغت lading

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lading» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lading

لغات نزدیک lading

پیشنهاد بهبود معانی