با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Lading

American: ˈleɪdɪŋ British: ˈleɪdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
بارکشتی، محموله، بارگیری، عمل بار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- bill of lading
- بارنامه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lading

  1. noun Goods carried by a large vehicle
    Synonyms: cargo, freight, shipment, load, shipping, loading, payload, consignment
  2. verb To dip
    Synonyms: scooping, dipping, spooning, ladling, bailing
  3. verb Remove with or as if with a ladle
    Synonyms: loading, packing, piling, ladling, stuffing, replenishing, heaping
  4. verb To place a burden or heavy load on
    Synonyms: weighting, taxing, saddling, loading, freighting, encumbering, cumbering, charging, burdening

ارجاع به لغت lading

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lading» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lading

لغات نزدیک lading

پیشنهاد بهبود معانی