فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Weighting

ˈweɪtɪŋ ˈweɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    weighted
  • شکل سوم:

    weighted
  • سوم شخص مفرد:

    weights
  • شکل جمع:

    weightings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable
    ارزش‌دهی، امتیاز، ارزش، نمره
    • - When the final grades are given, greater weighting is given to the lab work than to the written work.
    • - هنگامی که نمرات نهایی ثبت می‌شوند، نمره‌ی بیشتری به کار آزمایشگاهی (عملی) در مقایسه با کار کتبی داده می‌شود.
    • - The tests and teacher assessments have equal weighting.
    • - آزمون‌ها و ارزشیابی‌های معلمان، ارزش یکسانی هستند.
  • noun uncountable
    (به‌دلیلِ اشتغال در شهری که هزینه‌های زندگی در آن شهر بسیار بالاست) کمک‌هزینه‌ی پرداختی به کارگر/کارمند
    • - I get an extra £2,700-a-year London weighting.
    • - من سالانه ۲۷۰۰ پوند کمک‌هزینه‌ی زندگیِ لندن را دریافت می‌کنم.
    • - Do they pay New York weighting?
    • - آیا آن‌ها کمک‌هزینه‌ی زندگی نیویورک را می‌پردازند؟
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد weighting

  1. verb Weight down with a load
    Synonyms: encumbering, angling, taxing, weighing, saddling, burdening, loading, hindering, lading, freighting, cumbering, charging, slanting
  2. noun (statistics) a coefficient assigned to elements of a frequency distribution in order to represent their relative importance
    Synonyms: weight

لغات هم‌خانواده weighting

ارجاع به لغت weighting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weighting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weighting

لغات نزدیک weighting

پیشنهاد بهبود معانی