فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Weighting

ˈweɪtɪŋ ˈweɪtɪŋ

گذشته‌ی ساده:

weighted

شکل سوم:

weighted

سوم‌شخص مفرد:

weights

شکل جمع:

weightings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

ارزش‌دهی، امتیاز، ارزش، نمره

When the final grades are given, greater weighting is given to the lab work than to the written work.

هنگامی که نمرات نهایی ثبت می‌شوند، نمره‌ی بیشتری به کار آزمایشگاهی (عملی) در مقایسه با کار کتبی داده می‌شود.

The tests and teacher assessments have equal weighting.

آزمون‌ها و ارزشیابی‌های معلمان، ارزش یکسانی هستند.

noun uncountable

(به‌دلیلِ اشتغال در شهری که هزینه‌های زندگی در آن شهر بسیار بالاست) کمک‌هزینه‌ی پرداختی به کارگر/کارمند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

I get an extra £2,700-a-year London weighting.

من سالانه ۲۷۰۰ پوند کمک‌هزینه‌ی زندگیِ لندن را دریافت می‌کنم.

Do they pay New York weighting?

آیا آن‌ها کمک‌هزینه‌ی زندگی نیویورک را می‌پردازند؟

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weighting

  1. verb weight down with a load
    Synonyms:
    loading burdening weighing saddling charging taxing hindering freighting lading encumbering cumbering slanting angling
  1. noun (statistics) a coefficient assigned to elements of a frequency distribution in order to represent their relative importance
    Synonyms:
    weight

لغات هم‌خانواده weighting

ارجاع به لغت weighting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weighting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weighting

لغات نزدیک weighting

پیشنهاد بهبود معانی