Weighted

ˈweɪtɪd ˈweɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    weights
  • وجه وصفی حال:

    weighting

معنی

adjective
سنگین، دارای وزن زیاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weighted

  1. verb weight down with a load
    Synonyms:
    burdened loaded weighed saddled hindered laden charged taxed encumbered freighted angled slanted cumbered
  1. adjective made heavy or weighted down with weariness
    Synonyms:
    leaden

لغات هم‌خانواده weighted

ارجاع به لغت weighted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weighted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weighted

لغات نزدیک weighted

پیشنهاد بهبود معانی