سومشخص مفرد:
chargesوجه وصفی حال:
chargingصفت تفضیلی:
more chargedصفت عالی:
most chargedپرهیجان، سرشار از هیجان، پرتنش، پرمشکل، پراضطراب
He spoke in a voice charged with emotion.
با صدایی سرشار از هیجان سخن میگفت.
The meeting was emotionally charged.
جلسه از نظر احساسی، پرهیجان بود.
(مهندسی برق) باردار، شارژشده، پرشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a charged battery
باتری شارژشده
mobility of a charged particle
تحرک ذرهی باردار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «charged» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/charged