گذشتهی ساده:
freightedشکل سوم:
freightedسومشخص مفرد:
freightsوجه وصفی حال:
freightingشکل جمع:
freightsکرایه، کرایه کشتی، بار، بار کشتی، باربری، گرانبار کردن، حمل کردن، غنی ساختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to send goods by air freight
کالا را از راه هوا فرستادن
They will pay for freight.
آنها هزینهی ترابری را خواهند داد.
A ship freighted with bananas.
کشتی که موز بار آن شده است.
Coal is freighted overland from Kerman.
زغالسنگ از راه خشکی از کرمان حمل میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «freight» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/freight