امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Piling

ˈpaɪlɪŋ ˈpaɪlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    piled
  • شکل سوم:

    piled
  • سوم‌شخص مفرد:

    piles
  • شکل جمع:

    pilings

معنی

noun
ستون‌بندی، الوار یا تیر مخصوص ستون‌سازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد piling

  1. verb To place one upon another
    Synonyms:
    stacking rising ranking arising
  1. verb To fill to overflowing
    Synonyms:
    loading lading heaping
  1. verb Arrange in stacks
    Synonyms:
    stacking accumulating mounding jamming heaping hilling wadding gathering napping loading packing lumping storing hoarding mobbing cumulating amassing agglomerating thronging drifting
    Antonyms:
    separating scattering dissipating
  1. verb To make or become full; put as much into as can be held
    Synonyms:
    packing loading heaping freighting filling charging
  1. noun A column of wood or steel or concrete that is driven into the ground to provide support for a structure
    Synonyms:
    pile spile stilt

ارجاع به لغت piling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «piling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/piling

لغات نزدیک piling

پیشنهاد بهبود معانی