امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gathering

ˈɡæðrɪŋ ˈɡæðrɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    gathered
  • شکل سوم:

    gathered
  • سوم‌شخص مفرد:

    gathers
  • شکل جمع:

    gatherings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
گردهمایی، نشست، دورهمی، گردآوری، جمع‌آوری، جلسه، محفل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The company's annual gathering brought together employees from all over the world.
- گردهمایی سالانه‌ی شرکت کارکنان را از سراسر دنیا دور هم جمع کرد.
- Our family gathering is always a joyous occasion.
- دورهمی خانوادگی ما همیشه رویدادی مسرت‌بخش است.
- a scientific gathering
- یک گردهمایی علمی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gathering

  1. noun assemblage, accumulation
    Synonyms:
    acquisition affair aggregate aggregation association band body bunch caucus clambake collection company concentration conclave concourse conference congregation congress convention convocation crowd crush drove flock function gain get-together group heap herd horde huddle junction knot levy mass meet meeting muster parley party pile powwow rally roundup social function society stock stockpile swarm throng turnout union

Collocations

ارجاع به لغت gathering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gathering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gathering

لغات نزدیک gathering

پیشنهاد بهبود معانی