آیکن بنر

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Function

ˈfʌŋkʃn ˈfʌŋkʃn

گذشته‌ی ساده:

functioned

شکل سوم:

functioned

سوم‌شخص مفرد:

functions

وجه وصفی حال:

functioning

شکل جمع:

functions

معنی function | جمله با function

noun countable B2

وظیفه، کارکرد، نقش، عملکرد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

مشاهده

Each organ in the body has a specific function.

هر عضو در بدن، کارکرد خاصی دارد.

I’m still trying to understand my function in this organization.

هنوز سعی دارم نقش خودم را در این سازمان درک کنم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the function of education in our society

نقش آموزش در جامعه‌ی ما

the digestive function of the stomach

کار گوارشی معده

noun countable C1

مراسم، جشن، ضیافت، مهمانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The monthly function of the club includes dinner and also dance.

جشن ماهیانه‌ی باشگاه شامل شام و رقص هم می‌شود.

They invited us to a lavish function at the embassy.

آن‌ها ما را به ضیافتی مجلل در سفارت دعوت کردند.

noun uncountable

عملکرد، کارکرد، فعالیت، کارایی

The proper function of the heating system depends on regular maintenance.

فعالیت صحیح سیستم گرمایشی به نگهداری منظم بستگی دارد.

The new software update enhances the function of the app.

به‌روزرسانی جدید نرم‌افزار، عملکرد برنامه را بهبود می‌بخشد.

noun countable

کامپیوتر عملکرد، عملیات، قابلیت، دستور

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

This computer program can perform several functions.

این برنامه‌ی کامپیوتری چندین کار انجام می‌دهد.

The new software includes a sort function to organize data alphabetically.

نرم‌افزار جدید، قابلیت مرتب‌سازی دارد تا داده‌ها را به‌ترتیب حروف الفبا سازماندهی کند.

noun countable

ریاضی تابع

Temperature is often treated as a function of altitude in physics problems.

دما اغلب به‌عنوان تابعی از ارتفاع در مسائل فیزیک در نظر گرفته می‌شود.

In calculus, the derivative of a function measures how it changes with respect to x.

در حسابان، مشتقِ تابع نشان می‌دهد که تابع چگونه نسبت به x تغییر می‌کند.

verb - intransitive

کار کردن، عمل کردن، فعالیت داشتن

This bench also functions as my bed.

این نیمکت برایم کار تختخواب را هم می‌کند.

This radio is not functioning.

این رادیو درست کار نمی‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

When the brain stops functioning

وقتی که مغز از کار می‌افتد

function as

کار چیزی را کردن، نقش چیزی را ایفا کردن، در نقش چیزی به کار رفتن

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد function

  1. noun social occasion
  1. verb perform, work
    Synonyms:
    do act behave operate run move serve take react go work officiate do duty be in action be in operation be running act the part officialize go to town get with it do one’s thing take care of business cook percolate
    Antonyms:

Collocations

distinctive function

نقش تمایزدهنده

algebraic function

تابع جبری

arbitrary function

نشان اختیاری، علامت متغیر

zero function

(ریاضی) تابع صفر

attend a formal function

در یک مراسم رسمی شرکت کردن

لغات هم‌خانواده function

  • verb - intransitive
    function

سوال‌های رایج function

گذشته‌ی ساده function چی میشه؟

گذشته‌ی ساده function در زبان انگلیسی functioned است.

شکل سوم function چی میشه؟

شکل سوم function در زبان انگلیسی functioned است.

شکل جمع function چی میشه؟

شکل جمع function در زبان انگلیسی functions است.

وجه وصفی حال function چی میشه؟

وجه وصفی حال function در زبان انگلیسی functioning است.

سوم‌شخص مفرد function چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد function در زبان انگلیسی functions است.

ارجاع به لغت function

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «function» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/function

لغات نزدیک function

پیشنهاد بهبود معانی