گذشتهی ساده:
functionedشکل سوم:
functionedسومشخص مفرد:
functionsوجه وصفی حال:
functioningشکل جمع:
functionsعمل، کار، وظیفه، نقش، کارکرد، عملکرد، خویشکاری
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
the function of education in our society
نقش آموزش در جامعهی ما
This computer program can perform several functions.
این برنامهی کامپیوتری چندین کار انجام میدهد.
the digestive function of the stomach
کار گوارشی معده
ریاضی کامپیوتر تابع، پردازه، عملیات
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پذیرایی رسمی، آیین رسمی، (جمع) مراسم رسمی، جشن، ضیافت، گردهمایی
The monthly function of the club includes dinner and also dance.
جشن ماهیانهی باشگاه شامل شام و رقص هم میشود.
کار کردن، عمل کردن، به وظیفه خود عمل کردن
When the brain stops functioning.
وقتی که مغز از کار میافتد.
(زبانشناسی) نقش
(با as) به عنوان (چیزی) عمل کردن، کاربرد داشتن، (به جای چیزی) به کار خوردن
function as
کار چیزی را کردن، نقش چیزی را ایفا کردن، در نقش چیزی به کار رفتن
This bench also functions as my bed.
این نیمکت برایم کار تختخواب را هم میکند.
This radio is not functioning.
این رادیو درست کار نمیکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «function» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/function