با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Faculty

ˈfæklti ˈfæklti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    faculties

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
قوه، توان، استعداد، توانایی (فطری) (برای شنیدن و دیدن و فکر کردن و حرکت کردن و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the faculty of hearing
- قوه‌ی شنوایی
- the faculty of speech
- قوه‌ی ناطقه، توانایی سخن‌گویی
- the faculty of making friends
- استعداد دوست‌یابی
noun countable
توانایی، توانش، قابلیت (اکتسابی)
- Her faculty for music allowed her to play multiple instruments with ease.
- توانش موسیقی او به او این امکان را می‌داد که چندین ساز را به‌راحتی بنوازد.
- It takes time and practice to develop the faculty of critical thinking.
- توسعه‌ی توانایی تفکر انتقادی نیازمند زمان و تمرین است.
noun countable uncountable
هیئت علمی، کادر آموزشی
- Members of the faculty of the medical school had also been invited.
- اعضای هیئت علمی دانشکده‌ی پزشکی نیز دعوت شده بودند.
- the faculty and staff of this university
- استادان و کادر آموزشی این دانشگاه
noun countable
انگلیسی بریتانیایی دانشکده، گروه آموزشی
- the head of the law faculty
- رئیس دانشکده‌ی حقوق
- the Faculty of Arts
- گروه آموزشی هنر
noun
توانایی، قدرت، اختیار (اعطاشده)
- The president has the faculty to veto legislation.
- رئیس جمهور این توانایی را دارد که قوانین را وتو کند.
- The manager has the faculty to hire and fire employees.
- مدیر اختیار استخدام و اخراج کارکنان را دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد faculty

  1. noun ability, skill
    Synonyms: adroitness, aptitude, aptness, bent, capability, capacity, cleverness, dexterity, facility, flair, forte, genius, gift, instinct, intelligence, knack, knowing way around, leaning, nose, peculiarity, penchant, pistol, power, predilection, proclivity, propensity, property, quality, readiness, reason, right stuff, sense, strength, talent, turn, what it takes, wits
    Antonyms: inability, incompetence, ineptness, lack, need
  2. noun teachers in educational institution
    Synonyms: academics, advisers, body, clinic, college, corps, department, employees, institute, instructors, lecturers, literati, mentors, organization, pedagogues, personnel, professorate, professors, profs, researchers, scholars, society, staff, tutors, university, workers
    Antonyms: students

ارجاع به لغت faculty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «faculty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/faculty

لغات نزدیک faculty

پیشنهاد بهبود معانی