امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Institute

ˈɪnstətuːt ˈɪnstɪtjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    instituted
  • شکل سوم:

    instituted
  • سوم‌شخص مفرد:

    institutes
  • وجه وصفی حال:

    instituting
  • شکل جمع:

    institutes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
مؤسسه، بنداد، بنگاه، بنیاد، انجمن، هیئت شورا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- an institute for the blind
- بنیاد نابینایان
- an institute of architects
- انجمن ویژه‌ی معماران
noun
نهاد، مؤسسه (به ویژه علمی و آموزشی)، انستیتو، جمعیت
- He spent two years at a textile institute.
- او دو سال در یک آموزشگاه نساجی بود.
- the Pasteur Institute
- انستیتو پاستور
noun
فرمان، اصل قانونی، مقررات
noun
مدرسه‌ی پیشه و هنر، مدرسه‌ی هنرهای زیبا، دانشکده‌ی فنی یا مهندسی
- Massachusetts Institute of Technology
- دانشگاه فنی و مهندسی ماساچوست
noun
اصل (اصول)، (جمع) مبادی، قانون پابرجا، رسم (رسوم) مورد قبول، (جمع) خلاصه‌ی اصول قانونی، اصول و مبادی قضایی
- teaching and promoting the institutes and customs of civil life
- آموزش و ترویج اصول و رسوم زندگی مدنی
verb - transitive
ایجاد کردن، (به ویژه اصلاحات و غیره) آغازکردن
- to institute a search
- جست‌وجویی را آغاز کردن
- The man who instituted the country's financial reforms.
- مردی که بانی اصلاحات مالی کشور شد.
- They are instituting a careful investigation.
- دارند دست به بازرسی دقیقی می‌زنند.
verb - transitive
بنیاد نهادن، تأسیس کردن
verb - transitive
برقرار کردن، پی افکندن، اقدام کردن به، در نهشت کردن، درنهشتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد institute

  1. noun law; custom
    Synonyms:
    convention decree decretum doctrine dogma edict establishment fixture habit maxim ordinance practice precedent precept prescript principle regulation rite ritual rule statute tenet tradition
  1. verb begin; put into operation
    Synonyms:
    appoint bow break in bring into being come out with come up with commence constitute create enact establish fix found inaugurate induct initiate install introduce invest launch make up open open up ordain organize originate pioneer rev set in motion settle set up start usher in
    Antonyms:
    cease halt prevent stop
  1. noun organization, usually educational
    Synonyms:
    academy association asylum business clinic college company conservatory establishment fixture foundation guild hospital orphanage school seminar seminary society system think tank university

ارجاع به لغت institute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «institute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/institute

لغات نزدیک institute

پیشنهاد بهبود معانی