آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Institute

    ˈɪnstətuːt ˈɪnstɪtjuːt

    گذشته‌ی ساده:

    instituted

    شکل سوم:

    instituted

    سوم‌شخص مفرد:

    institutes

    وجه وصفی حال:

    instituting

    شکل جمع:

    institutes

    معنی institute | جمله با institute

    noun countable B2

    مؤسسه، بنداد، بنگاه، بنیاد، انجمن، هیئت شورا

    an institute for the blind

    بنیاد نابینایان

    an institute of architects

    انجمن ویژه‌ی معماران

    noun

    نهاد، مؤسسه (به ویژه علمی و آموزشی)، انستیتو، جمعیت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    He spent two years at a textile institute.

    او دو سال در یک آموزشگاه نساجی بود.

    the Pasteur Institute

    انستیتو پاستور

    noun

    فرمان، اصل قانونی، مقررات

    noun

    مدرسه‌ی پیشه و هنر، مدرسه‌ی هنرهای زیبا، دانشکده‌ی فنی یا مهندسی

    Massachusetts Institute of Technology

    دانشگاه فنی و مهندسی ماساچوست

    noun

    اصل (اصول)، (جمع) مبادی، قانون پابرجا، رسم (رسوم) مورد قبول، (جمع) خلاصه‌ی اصول قانونی، اصول و مبادی قضایی

    teaching and promoting the institutes and customs of civil life

    آموزش و ترویج اصول و رسوم زندگی مدنی

    verb - transitive

    ایجاد کردن، (به ویژه اصلاحات و غیره) آغازکردن

    to institute a search

    جست‌وجویی را آغاز کردن

    The man who instituted the country's financial reforms.

    مردی که بانی اصلاحات مالی کشور شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They are instituting a careful investigation.

    دارند دست به بازرسی دقیقی می‌زنند.

    verb - transitive

    بنیاد نهادن، تأسیس کردن

    verb - transitive

    برقرار کردن، پی افکندن، اقدام کردن به، در نهشت کردن، درنهشتن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد institute

    1. noun organization, usually educational
      Synonyms:
      school establishment foundation association company college university academy society system business seminar conservatory clinic hospital guild seminary asylum fixture orphanage think tank
    1. noun law; custom
      Synonyms:
      rule regulation law practice custom tradition principle ordinance statute precedent establishment habit convention decree edict precept doctrine tenet maxim dogma fixture ritual rite prescript decretum
    1. verb begin; put into operation
      Synonyms:
      start begin open launch introduce initiate establish create found organize set up commence inaugurate originate appoint enact install fix constitute make up induct invest ordain pioneer set in motion break in open up come up with bring into being settle come out with rev bow usher in
      Antonyms:
      stop halt prevent cease

    سوال‌های رایج institute

    گذشته‌ی ساده institute چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده institute در زبان انگلیسی instituted است.

    شکل سوم institute چی میشه؟

    شکل سوم institute در زبان انگلیسی instituted است.

    شکل جمع institute چی میشه؟

    شکل جمع institute در زبان انگلیسی institutes است.

    وجه وصفی حال institute چی میشه؟

    وجه وصفی حال institute در زبان انگلیسی instituting است.

    سوم‌شخص مفرد institute چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد institute در زبان انگلیسی institutes است.

    ارجاع به لغت institute

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «institute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/institute

    لغات نزدیک institute

    • - instinctive
    • - instinctively
    • - institute
    • - institution
    • - institutional
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.