فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hospital

ˈhɑːspɪt̬l ˈhɒspɪtl

شکل جمع:

hospitals

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun A1

بیمارستان، مریض‌خانه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

to confine to a hospital

در بیمارستان بستری کردن

a children's hospital

بیمارستان کودکان

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a mental hospital

بیمارستان روانی

He is receiving hospital treatment.

او در بیمارستان تحت درمان است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hospital

  1. noun place where ill, injured are treated
    Synonyms:
    clinic surgery health service infirmary ward emergency room nursing home hospice institution sick bay sanitarium sanatorium rest home

Collocations

in hospital

(انگلیس) بستری در بیمارستان

ارجاع به لغت hospital

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hospital» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hospital

لغات نزدیک hospital

پیشنهاد بهبود معانی