گذشتهی ساده:
appointedشکل سوم:
appointedسومشخص مفرد:
appointsوجه وصفی حال:
appointingمنصوب کردن، گماشتن، برگزیدن، گزیدن، انتخاب کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
He was appointed chairman.
او به ریاست گزیده شد.
Who appointed you to this job?
چه کسی شما را به این کار گماشت؟
معین کردن، تعیین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to appoint a time for the meeting
برای گردهمایی تعیین وقت کردن
برقرار کردن، واداشتن، مقرر داشتن
We gathered at the appointed place.
در محل موعود دور هم گرد آمدیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «appoint» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/appoint