Equip

ɪˈkwɪp ɪˈkwɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    equipped
  • شکل سوم:

    equipped
  • سوم‌شخص مفرد:

    equips
  • وجه وصفی حال:

    equipping

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2
آراستن، سازمند کردن، مجهز کردن، مسلح کردن، (نظامی) ساز و برگ دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
adverb
مجهز کردن
- a ship equipped with every modern means of navigation
- کشتی دارای همه‌گونه وسایل ناوبری جدید
- a park equipped with three swimming pools
- پارکی دارای سه استخر شنا
- troops equipped for battle
- قشون‌های تجهیز‌شده برای نبرد
- He went back to school to equip himself for a career in teaching.
- به مدرسه بازگشت تا خود را برای کار معلمی آماده کند.
- I was young and not equipped to handle love and marriage.
- جوان بودم و آمادگی پرداختن به عشق و ازدواج را نداشتم.
- equipped in the national dress of Scotland
- آراسته به جامه‌ی ملی اسکاتلند
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد equip

  1. verb make ready with supplies
    Synonyms: accouter, adorn, appoint, arm, array, attire, deck, deck out, decorate, dress, endow, feather nest, fit out, fix up, furnish, gear, gear up, heel, implement, line nest, man, outfit, prep, prepare, provide, qualify, ready, rig, set up, stake, stock, supply, turn out

لغات هم‌خانواده equip

ارجاع به لغت equip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «equip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/equip

لغات نزدیک equip

پیشنهاد بهبود معانی