فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dress

dres dres

گذشته‌ی ساده:

dressed

شکل سوم:

dressed

سوم‌شخص مفرد:

dresses

وجه وصفی حال:

dressing

شکل جمع:

dresses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A1

لباس پوشاندن، آماده کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

Mehri dressed the child in a winter suit.

مهری به بچه لباس زمستانی پوشاند.

verb - transitive

مزین کردن، آراستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

to dress a store window

ویترین مغازه را آراستن

Shops are dressed up for Nowruz.

مغازه‌ها برای نوروز آراسته شده‌اند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to dress a field

مزرعه را آماده‌ی کشت کردن

to dress the ranks

نفرات را به صف کردن

verb - transitive

درست کردن موی سر

I dressed my hair with the little chrysanthemums.

موی سرم را با گلهای داودی کوچک آراستم.

verb - transitive

پانسمان کردن

The nurses dressed the soldiers' wounds.

پرستاران جراحات سربازان را پانسمان کردند.

verb - intransitive

لباس پوشیدن، جامه به تن کردن

Mina was dressed in a black skirt and white blouse.

مینا دامن سیاه و پیراهن سفید پوشیده بود.

He dresses informally.

او خودمانی لباس می‌پوشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He dressed quickly.

سریع لباش پوشید.

He was all dressed up for the party.

برای مهمانی حسابی شیک و پیک کرده بود.

noun countable

لباس، جامه، پیراهن

formal dress

جامه‌ی رسمی

evening dress

لباس شب

نمونه‌جمله‌های بیشتر

modern dresses

لباس‌های مدل روز

Parry was wearing a long dress.

پری پیراهن بلندی پوشیده بود.

adjective

رسمی، آراسته، ملبس

A dress occasion

مهمانی (یا مناسبتی) که در آن لباس فاخر می‌پوشند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dress

  1. noun clothing; woman’s garment
    Synonyms:
    clothing apparel attire clothes outfit garb costume gown threads duds gear covering uniform suit frock skirt robe shift ensemble habit togs raiment things accouterment attirement habiliment toggery wardrobe guise vestment toga civvies Sunday best evening clothes smock drape trappings muumuu dry goods
  1. verb put on clothing
    Synonyms:
    wear clothe don put on attire apparel cover outfit suit up clad robe garb array slip on slip into rig bundle up change decorate trim adorn costume spruce up turn out furbish fit out primp bedeck embellish ornament drape raiment deck
    Antonyms:
    undress disrobe unclothe bare lay bare
  1. verb physically prepare; groom
    Synonyms:
    arrange adjust fit set align straighten trim decorate groom make ready dispose comb do up ornament
    Antonyms:
    mess up disarray rumple wrinkle
  1. verb cover a wound
    Synonyms:
    treat bandage bind plaster heal attend give first aid cleanse sterilize sew up cauterize
    Antonyms:
    uncover open undress

Phrasal verbs

dress down

سرزنش کردن، بازخواست کردن

لباس راحت پوشیدن

dress up

لباس شیک پوشیدن، شیک و پیک کردن، پیراستن

Collocations

dress ship

(کشتی را) پرچم آذین کردن، بر دکل‌ها و طناب‌ها پرچم آویختن

Idioms

dress one's droddums

(اسکاتلند) کتک زدن

لغات هم‌خانواده dress

  • verb - transitive
    dress

سوال‌های رایج dress

معنی dress به فارسی چی میشه؟

کلمه "dress" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد که به طور کلی به پوشاک و لباس مربوط می‌شود. در ادامه، به بررسی معانی، توضیحات و نکات جالب در مورد این کلمه می‌پردازیم.

معانی کلمه "dress":

1. لباس (Noun): اصلی‌ترین معنی "dress" به لباس زنانه‌ای اشاره دارد که معمولاً از تنه تا پایین بدن را می‌پوشاند. این نوع لباس‌ها می‌توانند در طرح‌ها، رنگ‌ها و جنس‌های مختلف وجود داشته باشند و برای مناسبت‌های مختلف مانند میهمانی‌ها، عروسی‌ها و دیگر رویدادهای اجتماعی طراحی شوند.

2. پوشاک (Noun): در معنای گسترده‌تر، "dress" می‌تواند به هر نوع پوشاکی اشاره کند که افراد بر تن می‌کنند. این شامل پیراهن، دامن، شلوار و سایر انواع لباس‌ها می‌شود.

3. پوشاندن (Verb): علاوه بر معانی نامی، "dress" به عنوان فعل نیز به کار می‌رود و به عمل پوشاندن یا لباس پوشیدن اشاره دارد. به عنوان مثال، "She dressed quickly for the party" به معنای "او به سرعت برای مهمانی لباس پوشید" است.

4. آرایش (Verb): به علاوه، "dress" می‌تواند به معنای آرایش کردن یا تزئین کردن چیزی نیز باشد. مثلاً "to dress a salad" به معنای چاشنی زدن به سالاد است.

توضیحات و نکات جالب:

- تاریخچه: تاریخچه لباس‌های زنانه به هزاران سال قبل برمی‌گردد. لباس‌های اولیه به صورت ساده و از جنس مواد طبیعی ساخته می‌شدند. با گذشت زمان، طراحی و مواد استفاده شده برای لباس‌ها پیچیده‌تر شد.

- نوع شناسی: "dress" به انواع مختلفی تقسیم می‌شود، از جمله:

- دراپ دمی (A-Line): که به شکل حرف "A" است و بر روی قسمت میانه بدن آزاد است.

- دراپ دمی (Ball Gown): که معمولاً برای مراسم‌های رسمی و عروسی‌ها طراحی می‌شود و دارای دامن پف‌دار است.

- دراپ دمی (Sheath): که به طور چسبان به بدن می‌چسبد و معمولاً برای رویدادهای رسمی استفاده می‌شود.

- فرهنگ و مد: لباس‌ها همیشه نشان‌دهنده فرهنگ و زمانه‌ای بوده‌اند که در آن زندگی می‌کنیم. در هر دوره‌ای، نوع لباس‌ها، رنگ‌ها و الگوهای آن‌ها می‌تواند بیانگر هویت اجتماعی و فرهنگی یک گروه باشد.

- لباس و روانشناسی: پژوهش‌ها نشان داده‌اند که نوع لباس‌هایی که افراد می‌پوشند می‌تواند تأثیر زیادی بر روی روانشناسی و احساسات آن‌ها داشته باشد. به عنوان مثال، پوشیدن لباس‌های رسمی می‌تواند احساس اعتماد به نفس را افزایش دهد.

- مدرن و دیجیتال: در دنیای مدرن، خرید لباس به شکل آنلاین بسیار رایج شده است. وب‌سایت‌ها و اپلیکیشن‌های مختلف به مشتریان این امکان را می‌دهند که از خانه خود لباس‌های مورد نظر را انتخاب و خریداری کنند.

ارجاع به لغت dress

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dress

لغات نزدیک dress

پیشنهاد بهبود معانی