گذشتهی ساده:
cladشکل سوم:
cladوجه وصفی حال:
clothingپوشاک جامه، لباس، ملبوس، رخت، البسه، پوشاک، پوشش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
She donated her old clothes to charity.
او لباسهای قدیمیاش را به خیریه اهدا کرد.
to take off (one's) clothes
لباس کندن، جامه در آوردن
to put on clothes
لباس پوشیدن (تن کردن)
وسایل تختخواب (ملافه، پتو و ...)، رختخواب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His clothes were all over the floor, making a mess.
رختخوابش روی زمین و بههمریخته بود.
The clothes smelled fresh after being washed.
روتختی بعداز شستن بوی تمیزی میداد.
پوشاک رخت چرک، لباس کثیف
It's important to wash your clothes in cold water to prevent shrinking.
شستن رخت چرکها با آب سرد برای جلوگیری از آب رفتن بسیار مهم است.
The pile of clothes on the floor needs to be washed.
انبوه لباسهای کثیف روی زمین باید شسته شود.
سبدی که لباسهای کثیف را پیش از شستن در آن جمع میکنند.
چوبلباسی، رختآویز
طرز لباس پوشیدن سرشت هر شخص را نشان میدهد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clothes» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clothes