گذشتهی ساده:
treatedشکل سوم:
treatedسومشخص مفرد:
treatsوجه وصفی حال:
treatingشکل جمع:
treatsرفتار کردن، تا کردن با، برخورد کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Treat other people as you hope they will treat you.
با دیگران همانطور رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند.
They treat their children very badly.
با فرزندشان خیلی بد رفتار میکنند.
treat somebody as / like
با کسی مثل...برخورد کردن
treat something as
(حرف، عمل) تلقی کردن، قلمداد کردن، فرض کردن، گرفتن
treat with
(حشرهکش و غیره) زدن به، آغشته کردن به
treat somebody like dirt / a dog
با کسی مثل سگ رفتار کردن، با کسی بدرفتاری کردن
look/work a treat
خوب عمل کردن، محشر بودن، خوب از کار درآمدن
درمان کردن، معالجه کردن، مداوا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This hospital specializes in treating heart conditions.
این بیمارستان در درمان بیماریهای قلبی تخصص دارد.
Doctors tried to treat the infection with antibiotics.
پزشکان سعی کردند عفونت را با آنتیبیوتیک معالجه کنند.
مهمان کردن
She treated her coworkers to coffee after the meeting.
او بعداز جلسه، همکارانش را به قهوه مهمان کرد.
He treated me to dinner at a fancy restaurant.
او من را به شام در رستورانی شیک مهمان کرد.
treat somebody/oneself to
با...از کسی/خود پذیرایی کردن، خود را /کسی را به...مهمان کردن
آغشته کردن، فراوری کردن، عمل آوردن
The metal surface must be treated before painting.
سطح فلز باید قبلاز رنگآمیزی فرآوری شود.
The wood was treated with chemicals to prevent insect damage.
چوب با مواد شیمیایی آغشته شده تا از آسیب حشرات جلوگیری شود.
مورد بررسی قرار دادن، مورد بحث قرار دادن، پرداختن به، شرح دادن
The speech treats the importance of education in modern society.
این سخنرانی به اهمیت آموزش در جامعهی مدرن میپردازد.
His essay treats the history of human rights.
مقالهاش تاریخ حقوق بشر را مورد بحث قرار میدهد.
تحفه، پاداش، هدیه، لذت، دلخوشی، تفریح، مهمان
As a special treat, they were allowed to stay up late.
بهعنوان پاداشی ویژه، اجازه داشتند تا دیروقت بیدار بمانند.
Having dinner at that five-star restaurant was a real treat.
شام خوردن در آن رستوران پنجستاره لذتی خاص بود.
Let’s go to the movies tonight. my treat!
بیا امشب بریم سینما. مهمون من!
کادو، هدیه، خرید (برای خوشحال کردن خود یا دیگران)
He surprised her with a treat from her favorite bakery.
او با یک شیرینی از قنادی مورد علاقهاش او را سورپرایز کرد.
She bought herself a little treat. a box of chocolates.
برای خودش کادوی کوچکی خرید. جعبهای شکلات.
This is my treat.
این هدیهی من است.
خوراکی، تنقلات، شیرینی، هلههوله، میانوعده
Eating treats occasionally is fine, but moderation is important.
گاهی خوردن خوراکیهای خوشمزه خوب است، اما اعتدال مهم است.
Chocolate and candies are common treats that children love.
شکلات و آبنباتها تنقلات معمولیای هستند که کودکان دوست دارند.
تشویقی، جایزه، خوراکی (برای حیوانات خانگی بهعنوان پاداش)
She bought some dog treats to reward her puppy for good behavior.
او خوراکی مخصوص سگ خرید تا تولهاش را بهخاطر رفتار خوب تشویق کند.
Many dogs respond well to treats during training sessions.
بسیاری از سگها درطول جلسات آموزش به تشویقیها خوب پاسخ میدهند.
انگلیسی بریتانیایی خوب جواب دادن، مؤثر بودن، چسبیدن، عالی عمل کردن، لذتبخش بودن، مورد پسند بودن
This natural remedy works a treat for dry skin.
این درمان طبیعی برای پوست خشک خیلی مؤثره.
Her jokes went down a treat with the audience.
شوخیهاش خیلی به دل تماشاگرها نشست.
تجلیل کردن، مورد احترام قرار دادن، گرامی داشتن
خوراکی خوشمزه، خوراکی لذیذ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «treat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/treat