آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ خرداد ۱۴۰۴

    Treat

    triːt triːt

    گذشته‌ی ساده:

    treated

    شکل سوم:

    treated

    سوم‌شخص مفرد:

    treats

    وجه وصفی حال:

    treating

    شکل جمع:

    treats

    معنی treat | جمله با treat

    verb - transitive B2

    رفتار کردن، تا کردن با، برخورد کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Treat other people as you hope they will treat you.

    با دیگران همانطور رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند.

    They treat their children very badly.

    با فرزندشان خیلی بد رفتار می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    treat somebody as / like

    با کسی مثل...برخورد کردن

    treat something as

    (حرف، عمل) تلقی کردن، قلمداد کردن، فرض کردن، گرفتن

    treat with

    (حشره‌کش و غیره) زدن به، آغشته کردن به

    treat somebody like dirt / a dog

    با کسی مثل سگ رفتار کردن، با کسی بدرفتاری کردن

    look/work a treat

    خوب عمل کردن، محشر بودن، خوب از کار درآمدن

    verb - transitive B2

    درمان کردن، معالجه کردن، مداوا کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    This hospital specializes in treating heart conditions.

    این بیمارستان در درمان بیماری‌های قلبی تخصص دارد.

    Doctors tried to treat the infection with antibiotics.

    پزشکان سعی کردند عفونت را با آنتی‌بیوتیک معالجه کنند.

    verb - transitive B2

    مهمان کردن

    She treated her coworkers to coffee after the meeting.

    او بعداز جلسه، همکارانش را به قهوه مهمان کرد.

    He treated me to dinner at a fancy restaurant.

    او من را به شام در رستورانی شیک مهمان کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    treat somebody/oneself to

    با...از کسی/خود پذیرایی کردن، خود را /کسی را به...مهمان کردن

    verb - transitive

    آغشته کردن، فراوری کردن، عمل آوردن

    The metal surface must be treated before painting.

    سطح فلز باید قبل‌از رنگ‌آمیزی فرآوری شود.

    The wood was treated with chemicals to prevent insect damage.

    چوب با مواد شیمیایی آغشته شده تا از آسیب حشرات جلوگیری شود.

    verb - transitive

    مورد بررسی قرار دادن، مورد بحث قرار دادن، پرداختن به، شرح دادن

    The speech treats the importance of education in modern society.

    این سخنرانی به اهمیت آموزش در جامعه‌ی مدرن می‌پردازد.

    His essay treats the history of human rights.

    مقاله‌اش تاریخ حقوق بشر را مورد بحث قرار می‌دهد.

    noun countable C2

    تحفه، پاداش، هدیه، لذت، دل‌خوشی، تفریح، مهمان

    As a special treat, they were allowed to stay up late.

    به‌عنوان پاداشی ویژه، اجازه داشتند تا دیروقت بیدار بمانند.

    Having dinner at that five-star restaurant was a real treat.

    شام خوردن در آن رستوران پنج‌ستاره لذتی خاص بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Let’s go to the movies tonight. my treat!

    بیا امشب بریم سینما. مهمون من!

    noun countable

    کادو، هدیه، خرید (برای خوش‌حال کردن خود یا دیگران)

    He surprised her with a treat from her favorite bakery.

    او با یک شیرینی از قنادی مورد علاقه‌اش او را سورپرایز کرد.

    She bought herself a little treat. a box of chocolates.

    برای خودش کادوی کوچکی خرید. جعبه‌ای شکلات.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This is my treat.

    این هدیه‌ی من است.

    noun countable

    خوراکی، تنقلات، شیرینی، هله‌هوله، میان‌وعده

    Eating treats occasionally is fine, but moderation is important.

    گاهی خوردن خوراکی‌های خوشمزه خوب است، اما اعتدال مهم است.

    Chocolate and candies are common treats that children love.

    شکلات و آب‌نبات‌ها تنقلات معمولی‌ای هستند که کودکان دوست دارند.

    noun countable

    تشویقی، جایزه، خوراکی (برای حیوانات خانگی به‌عنوان پاداش)

    She bought some dog treats to reward her puppy for good behavior.

    او خوراکی مخصوص سگ خرید تا توله‌اش را به‌خاطر رفتار خوب تشویق کند.

    Many dogs respond well to treats during training sessions.

    بسیاری از سگ‌ها درطول جلسات آموزش به تشویقی‌ها خوب پاسخ می‌دهند.

    idiom informal

    انگلیسی بریتانیایی خوب جواب دادن، مؤثر بودن، چسبیدن، عالی عمل کردن، لذت‌بخش بودن، مورد پسند بودن

    This natural remedy works a treat for dry skin.

    این درمان طبیعی برای پوست خشک خیلی مؤثره.

    Her jokes went down a treat with the audience.

    شوخی‌هاش خیلی به دل تماشاگرها نشست.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد treat

    1. noun pleasing entity or occurrence
      Synonyms:
      pleasure joy fun enjoyment delight satisfaction entertainment amusement celebration party feast gift surprise sweet delicacy dainty goody tidbit refreshment gratification thrill banquet
      Antonyms:
      bad fortune
    1. verb act, behave towards
      Synonyms:
      behave toward use employ handle manage deal with consider regard respect take value evaluate estimate account rate appraise conduct serve wield have to do with have business with negotiate react toward conduct oneself toward look upon hold play have recourse to act with regard to
    1. verb doctor, medicate
      Synonyms:
      cure heal care for attend nurse medicate prescribe administer operate minister to apply treatment dose dress medicament
      Antonyms:
      harm hurt injure
    1. verb pay the bill for someone else
      Synonyms:
      pay for something foot the bill pick up the tab provide give satisfy entertain amuse indulge feast divert play host buy for take out spring for stand set up stake pick up the check escort regale wine and dine blow
    1. verb be concerned with; discuss
      Synonyms:
      discuss consider think study review explain interpret comment speak about talk about deal with tackle touch upon go into confer consult deliberate reason weigh contain criticize arrange advise approach enlarge upon write about manipulate confabulate
      Antonyms:
      ignore neglect
    1. noun something fine and delicious, especially a food
      Synonyms:
      dainty delicacy goody entertainment surprise amusement free passage feast medicament delectable dish medication source of gratification morsel gift remedy setup tidbit therapeusis beano spree therapeutics therapy treatment kickshaw

    Collocations

    treat with honor

    تجلیل کردن، مورد احترام قرار دادن، گرامی داشتن

    yummy treat

    خوراکی خوش‌مزه، خوراکی لذیذ

    لغات هم‌خانواده treat

    noun
    treat, treatment, mistreatment
    adjective
    untreated, treatable
    verb - transitive
    treat, mistreat

    سوال‌های رایج treat

    گذشته‌ی ساده treat چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده treat در زبان انگلیسی treated است.

    شکل سوم treat چی میشه؟

    شکل سوم treat در زبان انگلیسی treated است.

    شکل جمع treat چی میشه؟

    شکل جمع treat در زبان انگلیسی treats است.

    وجه وصفی حال treat چی میشه؟

    وجه وصفی حال treat در زبان انگلیسی treating است.

    سوم‌شخص مفرد treat چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد treat در زبان انگلیسی treats است.

    ارجاع به لغت treat

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «treat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/treat

    لغات نزدیک treat

    • - treasury note
    • - treasury stock
    • - treat
    • - treat with honor
    • - treatable
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Portuguese pharmacy phat phrase pice piety piggy pipsqueak pitch in pitch-dark raise your hand zoom in yoga wouldn't would-be اغماض کردن مقلد معیشت معاش معضل معضلات عزل کردن ابلق اسم آجیل ثواب غدیر خوشحال خوش‌حالی چپق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.