با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Manipulate

məˈnɪpjəleɪt məˈnɪpjəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    manipulated
  • شکل سوم:

    manipulated
  • سوم‌شخص مفرد:

    manipulates
  • وجه وصفی حال:

    manipulating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، با مهارت انجام دادن، اداره کردن، تدبیر کردن، (با دست) به کار بردن، برزیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The retarded child found it difficult to manipulate a pencil.
- برای کودک عقب‌افتاده به کار بردن مداد دشوار بود.
- The monkey was trained to manipulate simple devices.
- به کار بردن ابزار ساده را به میمون آموخته بودند.
- He was an expert both in manipulating the dialectic processes and in applying them to theology.
- او در پردازش فرآیندهای دیالکتیکی و همچنین در به کار زدن آن‌ها در الهیات استاد بود.
- Providence has manipulated events to this end.
- مشیت الهی عاقبت کار را چنین ترتیب داده ‌است.
verb - transitive
دستکاری کردن، انگولک کردن، سر دیگران شیره مالیدن، دست بردن(در چیزی)
- to manipulate in election
- در انتخابات تقلب کردن
- to manipulate a situation to satisfy one's greed
- برای اقناع حرص و آز خود از موقعیت بهره‌گیری کردن
- She knew how to manipulate her husband's weaknesses.
- آن زن می‌دانست چگونه از نقاط ضعف شوهرش استفاده کند.
- Groups who manipulate prices.
- گروه‌هایی که با دغل‌کاری قیمت‌ها را تعیین می‌کنند.
- He has manipulated the accounts.
- او در حساب‌ها دست برده‌ است.
- The text has been manipulated through the omission of passages.
- با حذف تعدادی از عبارات، متن را مخدوش کرده‌اند.
- The police report had been manipulated.
- گزارش پلیس دستکاری شده بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد manipulate

  1. verb maneuver, handle physically
    Synonyms: employ, feel, finger, form, manage, mold, operate, ply, shape, swing, thumb, use, wield, work
    Antonyms: leave alone
  2. verb change to suit one’s desire
    Synonyms: beguile, conduct, control, direct, engineer, exploit, finagle, finesse, guide, handle, influence, jockey, machinate, maneuver, massage, mold, negotiate, play, play games, pull strings, pull wires, push around, shape, steer, upstage, use
    Antonyms: leave alone

لغات هم‌خانواده manipulate

ارجاع به لغت manipulate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «manipulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/manipulate

لغات نزدیک manipulate

پیشنهاد بهبود معانی