آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱ مهر ۱۴۰۴

    Handle

    ˈhændl ˈhændl

    گذشته‌ی ساده:

    handled

    شکل سوم:

    handled

    سوم‌شخص مفرد:

    handles

    وجه وصفی حال:

    handling

    شکل جمع:

    handles

    معنی handle | جمله با handle

    noun countable B2

    دسته، دستگیره، قبضه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    This mug has a wide handle that makes it easy to hold.

    این لیوان، دسته‌ی پهنی دارد که گرفتن آن را آسان می‌کند.

    The handle of the frying pan gets very hot.

    دسته‌ی تابه خیلی داغ می‌شود.

    noun countable informal

    اسم، نام، لقب (به‌ویژه اسمی عجیب)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    She didn’t like the handle her classmates gave her in school.

    او از لقبی که همکلاسی‌هایش در مدرسه به او داده بودند، خوشش نمی‌آمد.

    That’s quite a handle for such a small town.

    این واقعاً اسم عجیبی برای چنین شهر کوچکی است.

    noun countable informal

    آیدی، نام کاربری

    I couldn’t find him because he changed his handle last week.

    نتوانستم پیدایش کنم چون هفته‌ی پیش نام کاربری‌اش را عوض کرده بود.

    Many celebrities use unique handles to connect with their fans.

    بسیاری از افراد مشهور از آیدی‌های خاص برای ارتباط با طرف‌دارانشان استفاده می‌کنند.

    verb - transitive B1

    رسیدگی کردن، اداره کردن، مدیریت کردن، سروکار داشتن، برخورد کردن، به عهده گرفتن

    The new teacher can't handle his classes.

    معلم جدید نمی‌تواند کلاس‌های خود را اداره کند.

    The company hired more staff to handle customer complaints.

    شرکت، کارکنان بیشتری استخدام کرد تا به شکایات مشتریان رسیدگی کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He doesn’t know how to handle criticism.

    او نمی‌داند چطور با انتقاد برخورد کند.

    He can't handle too much stress.

    او تاب تحمل فشار روحی زیاد را ندارد.

    to handle a problem tactfully

    با ملاحظه‌کاری به مسئله‌ای رسیدگی کردن

    her handling of customers

    رفتار او با مشتریان

    verb - transitive C2

    دست‌زدن، لمس کردن، گرفتن، جابه‌جا کردن، حمل کردن (با دست)

    Children should not handle sharp knives.

    کودکان نباید به چاقوهای تیز دست بزنند.

    The workers handled the heavy boxes with ease.

    کارگران، جعبه‌های سنگین را به‌راحتی جابه‌جا کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Fragile, handle with care.

    شکستنی، بادقت جابه‌جا کنید.

    A grenade is dangerous to handle.

    دست ور کردن به نارنجک خطرناک است.

    Those who handle food should wash their hands well.

    کسانی که به خوراک دست می‌زنند باید دست‌های خود را خوب بشویند.

    verb - transitive

    کار کردن، کنترل کردن، به کار گرفتن، استفاده کردن (از ابزار یا دستگاهی خطرناک یا سخت)

    The pilot handled the plane perfectly during the storm.

    خلبان، هواپیما را درطول طوفان به‌خوبی هدایت کرد.

    He knows how to handle heavy machinery safely.

    او می‌داند چطور با ماشین‌آلات سنگین به‌طور ایمن کار کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A child can't handle a tractor.

    بچه نمی‌تواند تراکتور راه بیندازد.

    verb - intransitive

    کنترل داشتن، فرمان‌پذیری داشتن، هندلینگ داشتن (اتومبیل و...)

    Drivers say the car handles poorly on wet roads.

    رانندگان می‌گویند این ماشین در جاده‌های خیس کنترل ضعیفی دارد.

    Despite its size, the truck handles surprisingly well.

    باوجود اندازه‌ی بزرگش، این کامیون به‌طور شگفت‌انگیزی فرمان‌پذیری خوبی دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This car handles well.

    دست به فرمان این اتومبیل خوب است.

    verb - transitive

    خریدوفروش کردن، معامله کردن، دادوستد کردن، تجارت کردن (کالا)

    This company handles woollen clothes only.

    این شرکت فقط در خریدوفروش لباس‌های پشمی دست دارد.

    He was accused of handling stolen property.

    او به خریدوفروش اموال دزدی متهم شد.

    noun

    جمع مبلغ شرط‌بندی‌شده (در مسابقه‌ی اسب‌دوانی و...)

    The horse race had the highest handle of the season.

    مسابقه‌ی اسب‌دوانی بیشترین مبلغ کل شرط‌بندی فصل را داشت.

    The government imposed a tax on the total handle of gambling activities.

    دولت بر مجموع پول‌های شرط‌بندی‌شده در فعالیت‌های قمار، مالیات اعمال کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد handle

    1. noun something to grip
      Synonyms:
      hold grip handgrip haft helve hilt knob arm bail crank ear grasp shaft stem stock tiller
    1. noun nickname
      Synonyms:
      name title designation denomination moniker appellation cognomen sobriquet byname style nomen byword
    1. verb touch
      Synonyms:
      feel try test check hold pick up examine finger poke grasp manipulate paw thumb palpate fondle maul
    1. verb manage, take care of
      Synonyms:
      use treat control operate apply employ direct guide conduct supervise deal with take administer exercise govern maneuver manipulate wield serve discuss exploit dominate steer advise dispense ply work cope with run things behave toward swing cut the mustard make the grade get a handle on make out hack it call the signals bestow
      Antonyms:
      neglect misuse mismanage disregard
    1. verb carry as merchandise
      Synonyms:
      sell market trade deal in retail offer stock traffic in
      Antonyms:
      not carry

    Collocations

    door-handle, n.

    دسته‌ی در، دستگیره‌ی در

    handle a complaint

    رسیدگی به شکایت

    handle a competition

    اداره کردن رقابت / از عهده رقابت برآمدن

    handle a difficult situation

    از پس یک موقعیت دشوار برآمدن / یک موقعیت دشوار را مدیریت کردن

    Idioms

    fly off the handle

    (عامیانه) ناگهان خشمگین شدن، ناگهان هیجان‌زده شدن، از کوره‌دررفتن

    get a handle on

    (عامیانه) از پس چیزی یا کاری برآمدن، درک کردن، سر از (کاری) درآوردن

    give someone a handle (to)

    نقطه‌ضعف (به کسی) نشان دادن، دستاویز به کسی دادن

    have a handle to one's name

    دارای عنوان (اشرافی یا علمی) بودن

    handle with kid gloves

    (عامیانه) با نرمش و احتیاط رفتار کردن (با)

    Idioms بیشتر

    handle with velvet gloves

    با ملایمت رفتار کردن با، سخت‌گیری نکردن

    لغات هم‌خانواده handle

    • noun
      handle, handler, handling
    • verb - transitive
      handle

    سوال‌های رایج handle

    گذشته‌ی ساده handle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده handle در زبان انگلیسی handled است.

    شکل سوم handle چی میشه؟

    شکل سوم handle در زبان انگلیسی handled است.

    شکل جمع handle چی میشه؟

    شکل جمع handle در زبان انگلیسی handles است.

    وجه وصفی حال handle چی میشه؟

    وجه وصفی حال handle در زبان انگلیسی handling است.

    سوم‌شخص مفرد handle چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد handle در زبان انگلیسی handles است.

    ارجاع به لغت handle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «handle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/handle

    لغات نزدیک handle

    • - handiwork
    • - handkerchief
    • - handle
    • - handle a competition
    • - handle a complaint
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.