آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Handle

ˈhændl ˈhændl

گذشته‌ی ساده:

handled

شکل سوم:

handled

سوم‌شخص مفرد:

handles

وجه وصفی حال:

handling

شکل جمع:

handles

معنی handle | جمله با handle

noun countable B2

دسته، دستگیره، قبضه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

مشاهده

This mug has a wide handle that makes it easy to hold.

این لیوان، دسته‌ی پهنی دارد که گرفتن آن را آسان می‌کند.

The handle of the frying pan gets very hot.

دسته‌ی تابه خیلی داغ می‌شود.

noun countable informal

اسم، نام، لقب (به‌ویژه اسمی عجیب)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She didn’t like the handle her classmates gave her in school.

او از لقبی که همکلاسی‌هایش در مدرسه به او داده بودند، خوشش نمی‌آمد.

That’s quite a handle for such a small town.

این واقعاً اسم عجیبی برای چنین شهر کوچکی است.

noun countable informal

آیدی، نام کاربری

I couldn’t find him because he changed his handle last week.

نتوانستم پیدایش کنم چون هفته‌ی پیش نام کاربری‌اش را عوض کرده بود.

Many celebrities use unique handles to connect with their fans.

بسیاری از افراد مشهور از آیدی‌های خاص برای ارتباط با طرف‌دارانشان استفاده می‌کنند.

verb - transitive B1

رسیدگی کردن، اداره کردن، مدیریت کردن، سروکار داشتن، برخورد کردن، به عهده گرفتن

The new teacher can't handle his classes.

معلم جدید نمی‌تواند کلاس‌های خود را اداره کند.

The company hired more staff to handle customer complaints.

شرکت، کارکنان بیشتری استخدام کرد تا به شکایات مشتریان رسیدگی کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He doesn’t know how to handle criticism.

او نمی‌داند چطور با انتقاد برخورد کند.

He can't handle too much stress.

او تاب تحمل فشار روحی زیاد را ندارد.

to handle a problem tactfully

با ملاحظه‌کاری به مسئله‌ای رسیدگی کردن

her handling of customers

رفتار او با مشتریان

verb - transitive C2

دست‌زدن، لمس کردن، گرفتن، جابه‌جا کردن، حمل کردن (با دست)

Children should not handle sharp knives.

کودکان نباید به چاقوهای تیز دست بزنند.

The workers handled the heavy boxes with ease.

کارگران، جعبه‌های سنگین را به‌راحتی جابه‌جا کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Fragile, handle with care.

شکستنی، بادقت جابه‌جا کنید.

A grenade is dangerous to handle.

دست ور کردن به نارنجک خطرناک است.

Those who handle food should wash their hands well.

کسانی که به خوراک دست می‌زنند باید دست‌های خود را خوب بشویند.

verb - transitive

کار کردن، کنترل کردن، به کار گرفتن، استفاده کردن (از ابزار یا دستگاهی خطرناک یا سخت)

The pilot handled the plane perfectly during the storm.

خلبان، هواپیما را درطول طوفان به‌خوبی هدایت کرد.

He knows how to handle heavy machinery safely.

او می‌داند چطور با ماشین‌آلات سنگین به‌طور ایمن کار کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A child can't handle a tractor.

بچه نمی‌تواند تراکتور راه بیندازد.

verb - intransitive

کنترل داشتن، فرمان‌پذیری داشتن، هندلینگ داشتن (اتومبیل و...)

Drivers say the car handles poorly on wet roads.

رانندگان می‌گویند این ماشین در جاده‌های خیس کنترل ضعیفی دارد.

Despite its size, the truck handles surprisingly well.

باوجود اندازه‌ی بزرگش، این کامیون به‌طور شگفت‌انگیزی فرمان‌پذیری خوبی دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

This car handles well.

دست به فرمان این اتومبیل خوب است.

verb - transitive

خریدوفروش کردن، معامله کردن، دادوستد کردن، تجارت کردن (کالا)

This company handles woollen clothes only.

این شرکت فقط در خریدوفروش لباس‌های پشمی دست دارد.

He was accused of handling stolen property.

او به خریدوفروش اموال دزدی متهم شد.

noun

جمع مبلغ شرط‌بندی‌شده (در مسابقه‌ی اسب‌دوانی و...)

The horse race had the highest handle of the season.

مسابقه‌ی اسب‌دوانی بیشترین مبلغ کل شرط‌بندی فصل را داشت.

The government imposed a tax on the total handle of gambling activities.

دولت بر مجموع پول‌های شرط‌بندی‌شده در فعالیت‌های قمار، مالیات اعمال کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد handle

  1. noun something to grip
  1. verb carry as merchandise
    Synonyms:
    sell market trade deal in retail offer stock traffic in
    Antonyms:
    not carry

Collocations

door-handle, n.

دسته‌ی در، دستگیره‌ی در

handle a complaint

رسیدگی به شکایت

handle a competition

اداره کردن رقابت / از عهده رقابت برآمدن

handle a difficult situation

از پس یک موقعیت دشوار برآمدن / یک موقعیت دشوار را مدیریت کردن

Idioms

fly off the handle

(عامیانه) ناگهان خشمگین شدن، ناگهان هیجان‌زده شدن، از کوره‌دررفتن

get a handle on

(عامیانه) از پس چیزی یا کاری برآمدن، درک کردن، سر از (کاری) درآوردن

give someone a handle (to)

نقطه‌ضعف (به کسی) نشان دادن، دستاویز به کسی دادن

have a handle to one's name

دارای عنوان (اشرافی یا علمی) بودن

handle with kid gloves

(عامیانه) با نرمش و احتیاط رفتار کردن (با)

Idioms بیشتر

handle with velvet gloves

با ملایمت رفتار کردن با، سخت‌گیری نکردن

لغات هم‌خانواده handle

  • verb - transitive
    handle

سوال‌های رایج handle

گذشته‌ی ساده handle چی میشه؟

گذشته‌ی ساده handle در زبان انگلیسی handled است.

شکل سوم handle چی میشه؟

شکل سوم handle در زبان انگلیسی handled است.

شکل جمع handle چی میشه؟

شکل جمع handle در زبان انگلیسی handles است.

وجه وصفی حال handle چی میشه؟

وجه وصفی حال handle در زبان انگلیسی handling است.

سوم‌شخص مفرد handle چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد handle در زبان انگلیسی handles است.

ارجاع به لغت handle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «handle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/handle

لغات نزدیک handle

پیشنهاد بهبود معانی