با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ear

ɪr ɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ears

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    گوش
    • - A donkey has large ears.
    • - الاغ گوش‌های بزرگ دارد.
    • - The dog's ears were cut off.
    • - گوش‌های سگ را بریده بودند.
    • - The human ear consists of the external ear (or pinna), the middle ear (or tympanum), and the inner ear (or labyrinth).
    • - گوش انسان شامل گوش برونی (یا پره‌ی گوش) و گوش میانی (یا صماخ) و گوش درونی (یا پیچال) است.
  • noun uncountable
    شنوایی
  • noun countable
    حساسیت سامعه (به ویژه درمورد موسیقی-داشتن گوش حساس که تفاوت‌های آهنگ و زیر و بمی را خوب درک می‌کند)
    • - He has an ear for languages.
    • - استعداد یادگیری زبان او خوب است.
  • noun uncountable
    توجه، ملاحظه
    • - He had the ear of Stalin.
    • - استالین به حرف او گوش می‌داد.
    • - I was ironing (clothes) and listening to the radio with half an ear.
    • - داشتم در حین اتو کردن به رادیو هم کمی توجه می‌کردم.
  • noun countable
    شنونده
  • noun countable
    خوشه، دسته
    • - golden ears of wheat
    • - خوشه‌های زرین گندم
    • - the ear of a jug
    • - دسته‌ی کوزه
  • verb - intransitive
    خوشه‌دار یا گوش‌دار شدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ear

  1. noun attention
    Synonyms: appreciation, consideration, discrimination, hearing, heed, mark, mind, note, notice, observance, observation, perception, regard, remark, sensitivity, taste

Idioms

ارجاع به لغت ear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ear

لغات نزدیک ear

پیشنهاد بهبود معانی