با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ear

ɪr ɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ears

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
گوش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- A donkey has large ears.
- الاغ گوش‌های بزرگ دارد.
- The dog's ears were cut off.
- گوش‌های سگ را بریده بودند.
- The human ear consists of the external ear (or pinna), the middle ear (or tympanum), and the inner ear (or labyrinth).
- گوش انسان شامل گوش برونی (یا پره‌ی گوش) و گوش میانی (یا صماخ) و گوش درونی (یا پیچال) است.
noun uncountable
شنوایی
noun countable
حساسیت سامعه (به ویژه درمورد موسیقی-داشتن گوش حساس که تفاوت‌های آهنگ و زیر و بمی را خوب درک می‌کند)
- He has an ear for languages.
- استعداد یادگیری زبان او خوب است.
noun uncountable
توجه، ملاحظه
- He had the ear of Stalin.
- استالین به حرف او گوش می‌داد.
- I was ironing (clothes) and listening to the radio with half an ear.
- داشتم در حین اتو کردن به رادیو هم کمی توجه می‌کردم.
noun countable
شنونده
noun countable
خوشه، دسته
- golden ears of wheat
- خوشه‌های زرین گندم
- the ear of a jug
- دسته‌ی کوزه
verb - intransitive
خوشه‌دار یا گوش‌دار شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ear

  1. noun attention
    Synonyms: appreciation, consideration, discrimination, hearing, heed, mark, mind, note, notice, observance, observation, perception, regard, remark, sensitivity, taste

Idioms

  • an ear for something

    شم کار(ی را داشتن)، استعداد چیزی (را داشتن)

  • be all ears

    سراپا گوش بودن، مشتاق شنیدن بودن، گوش جان سپردن

  • bend someone's ear

    با توجه یا اشتیاق گوش کردن

  • (be) out on one's ear

    ناگهان اخراج شدن، بی‌مقدمه مرخص شدن

  • (be) up to one's ears in something

    کاملاً درگیر چیزی بودن

  • fall on deaf ears

    مورد توجه قرار نگرفتن، اثر نداشتن

  • give (or bend) ear

    توجه (موافقت‌آمیز) کردن، گوش فرا دادن

  • keep an ear to the ground

    گوش‌به‌زنگ بودن، در جریان و به‌روز بودن، به افکار عمومی و روندهای اجتماعی توجه کامل داشتن، مترصد وقایع روز بودن

  • have the ear of

    مورد اعتماد و حرف شنوی (کسی) بودن، تماس نزدیک و اختصاصی داشتن

  • in one ear and out the other

    گوش دادن ولی عمل نکردن، از یک گوش شنیدن و از گوش دیگر در کردن

  • play by ear

    بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فی‌البداهه نغمه‌سرایی کردن

  • play it by ear

    (بدون برنامه‌ریزی و نقشه‌ی قبلی) در لحظه تصمیم گرفتن، درجا دست به عمل زدن، با در نظر گرفتن شرایطِ وقت عمل کردن

  • smile from ear to ear

    لبخند بزرگی بر لب داشتن، گوش تا گوش لبخند بودن

  • set on its ear

    جنجال بر پا کردن، شلوغ پلوغ کردن، به هم ریختن

  • somebody's ears are burning

    (عامیانه - انگلیس) به اینکه پشت سر کسی حرف می‌زنند مشکوک شدن، گوش تیز کردن

  • something comes to (or reaches) somebody's ears

    (خبر و شایعه و غیره) به گوش کسی رسیدن

  • turn a deaf ear (to)

    گوش نکردن، توجه (به پند و غیره) نکردن

  • with half an ear

    با توجه کم گوش کردن

ارجاع به لغت ear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ear

لغات نزدیک ear

پیشنهاد بهبود معانی