فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crank

kræŋk kræŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cranked
  • شکل سوم:

    cranked
  • سوم شخص مفرد:

    cranks
  • وجه وصفی حال:

    cranking
  • شکل جمع:

    cranks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive adjective
    دسته محور، میل لنگ، بست زانویی، خم، پیچیدگی، آدم پست فطرت، خم کردن، محوردارکردن، دسته‌دار شدن، کج، کوک کردن
    • - A crank who sent letters to newspapers every day.
    • - مردی غیرعادی که هر روز به روزنامه‌ها نامه می‌فرستاد.
    • - a gun crank
    • - دیوانه‌ی سلاح‌های آتشین
    • - He is a crank on the subject of tax reform.
    • - در مورد اصلاح قوانین مالیاتی بسیار افراطی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crank

  1. noun a device for revolving a shaft
    Synonyms: arm, lever, handle, turning device
  2. noun a person with an obsession
    Synonyms: eccentric, fanatic, monomaniac, crackpot, character, zealot
  3. noun an ill-natured person
    Synonyms: misanthrope, complainer, curmudgeon, grouch

Phrasal verbs

  • crank up

    1- هندل زدن 2- (عامیانه) آغاز کردن، شتابیدن

Collocations

  • quips and crank

    (به ویژه گفتار و نوشتار) آب و تاب، پیچ و خم، ادا و اطوار

Idioms

  • crank letters

    نامه‌های عجیب و غریب (و معمولاً بی امضا که برای رسانه‌ها و غیره فرستاده می‌شود)

ارجاع به لغت crank

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crank» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crank

لغات نزدیک crank

پیشنهاد بهبود معانی