فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Crank

kræŋk kræŋk

گذشته‌ی ساده:

cranked

شکل سوم:

cranked

سوم‌شخص مفرد:

cranks

وجه وصفی حال:

cranking

شکل جمع:

cranks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adjective

دسته محور، میل لنگ، بست زانویی، خم، پیچیدگی، آدم پست فطرت، خم کردن، محوردارکردن، دسته‌دار شدن، کج، کوک کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

A crank who sent letters to newspapers every day.

مردی غیرعادی که هر روز به روزنامه‌ها نامه می‌فرستاد.

a gun crank

دیوانه‌ی سلاح‌های آتشین

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He is a crank on the subject of tax reform.

در مورد اصلاح قوانین مالیاتی بسیار افراطی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crank

  1. noun a device for revolving a shaft
    Synonyms:
    handle lever arm turning device
  1. noun a person with an obsession
    Synonyms:
    fanatic zealot eccentric character monomaniac crackpot
  1. noun an ill-natured person
    Synonyms:
    grouch complainer curmudgeon misanthrope

Phrasal verbs

crank up

1- هندل زدن 2- (عامیانه) آغاز کردن، شتابیدن

Collocations

quips and crank

(به ویژه گفتار و نوشتار) آب و تاب، پیچ و خم، ادا و اطوار

Idioms

crank letters

نامه‌های عجیب و غریب (و معمولاً بی امضا که برای رسانه‌ها و غیره فرستاده می‌شود)

ارجاع به لغت crank

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crank» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crank

لغات نزدیک crank

پیشنهاد بهبود معانی