Lever

ˈlevər ˈlevər ˈliːvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    levered
  • شکل سوم:

    levered
  • سوم‌شخص مفرد:

    levers
  • وجه وصفی حال:

    levering
  • شکل جمع:

    levers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable
اهرم، دسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
noun adverb countable
اهرم، دیلم، اهرم کردن، با اهرم بلند کردن،با اهرم تکان دادن (با over و up وغیره)، تبدیل به اهرم کردن، (در ترازو و غیره) شاهین، میله، میله اهرم
- Give me a long enough lever and I will lift the world.
- به من اهرمی بده که درازای کافی داشته باشد و من جهان را (با آن) بلند خواهم کرد.
- I levered the big rock into position.
- با اهرم سنگ بزرگ را در جای خود قرار دادم.
- They used food as a lever to make the prisoners obedient.
- از خوراک به‌عنوان وسیله‌ای برای مطیع ساختن زندانیان استفاده کردند.
- They are trying to lever him out of his job as head of the company.
- دارند می‌کوشند با اعمال فشار او را از شغل ریاست شرکت بردارند.
- Pull the lever and the machine will start.
- دسته را بکش، موتور روشن می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lever

  1. noun A flat metal tumbler in a lever lock
    Synonyms: bar, machine, crowbar, pry, tool, lifter, leverage, prise, pry bar, binder, prying bar, pinch bar, jack, lever tumbler, jimmy, crow, lam, handspike, arm, peavey, advantage, peavy, pedal, treadle
  2. verb To move or force, especially in an effort to get something open; :
    Synonyms: pry, prise, prize, jimmy

ارجاع به لغت lever

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lever» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lever

لغات نزدیک lever

پیشنهاد بهبود معانی