با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Jimmy

ˈdʒɪmi ˈdʒɪmi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun adverb
    چالاک، چابک دست، ماهر، دیلم، با دیلم باز کردن
    • - He jimmied the window and tiptoed in.
    • - او پنجره را با دیلم باز کرد و پاورچین داخل شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد jimmy

  1. verb To move or force, especially in an effort to get something open; :
    Synonyms: pry, lever, crowbar, force, prise, open, prize
  2. noun A short crowbar
    Synonyms: jemmy

ارجاع به لغت jimmy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jimmy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jimmy

لغات نزدیک jimmy

پیشنهاد بهبود معانی