با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Binder

ˈbaɪndər ˈbaɪndə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    binders

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کلاسور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I need to buy a new binder for all my important documents.
- برای تمام مدارک مهمم باید کلاسور جدیدی بخرم.
- The teacher handed out a binder to each student.
- معلم به هر دانش‌آموز یک کلاسور داد.
noun countable
صحاف (شخص)
- He is an experienced binder.
- او صحاف باتجربه‌ای است.
- The binder secured the pages together with a strong adhesive.
- صحاف صفحات را با چسب قوی به هم متصل کرد.
noun countable
بافه‌بند، ماشین بافه‌زنی (در کشاورزی)
- The binder made the process of harvesting crops much quicker and more efficient.
- بافه‌بند فرایند برداشت محصولات را بسیار سریع‌تر و کارآمدتر کرد.
- We need to buy a new binder for the farm before the next harvest season.
- قبل از فصل برداشت بعدی باید ماشین بافه‌زنی جدیدی برای مزرعه بخریم.
noun
ماده‌ی چسبان، چسب، پیونده
- I added a little bit of binder to the paint to make it stick better to the walls.
- کمی ماده‌ی چسبان به رنگ اضافه کردم تا بهتر به دیوارها بچسبد.
- The chemical was used as a binder in the production of paint.
- این ماده‌ی شیمیایی به عنوان پیونده در تولید رنگ استفاده می‌شد.
noun
هم‌بند، ملاط
- Tar serves as a binder in asphalt.
- در آسفالت، قیر کار هم‌‌بند را می‌کند.
- The binder is essential for holding the bricks together in the construction of a wall.
- ملاط برای نگه داشتن آجرها در کنار هم در ساخت دیوار ضروری است.
noun
حقوق پیش‌‌قرارداد
- The buyer submitted a binder along with the offer to purchase the house.
- خریدار پیش‌‌قرارداد را به همراه پیشنهاد خرید خانه ارسال کرد.
- The binder for the new land purchase was signed and delivered to the seller.
- پیش‌‌قرارداد خرید زمین جدید امضا و تحویل فروشنده شد.
noun
پوسته‌ (در سیگار برگ که از جنس برگ تنباکو است و دور سیگار برگ را فرا می‌گیرد)
- The binder adds strength to the cigar.
- پوسته به سیگار استحکام می‌دهد.
- The binder is an important component in the construction of a cigar.
- پوسته جزء مهمی در ساخت سیگار است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد binder

  1. noun A person who binds
    Synonyms: tier, shackler, hobbler, coupler, grappler, bookbinder
  2. noun A machine that binds
    Synonyms: reaper, harvester, reaper binder, harvesting machine
  3. noun Anything used to bind
    Synonyms: band, adhesive, cover, ring-binder, tie, bond, fastener, ligature, folder, frame, girder, guarantee, lever, notebook, tape

ارجاع به لغت binder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «binder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/binder

لغات نزدیک binder

پیشنهاد بهبود معانی