شکل جمع:
bindersکلاسور
I need to buy a new binder for all my important documents.
برای تمام مدارک مهمم باید کلاسور جدیدی بخرم.
The teacher handed out a binder to each student.
معلم به هر دانشآموز یک کلاسور داد.
صحاف (شخص)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is an experienced binder.
او صحاف باتجربهای است.
The binder secured the pages together with a strong adhesive.
صحاف صفحات را با چسب قوی به هم متصل کرد.
بافهبند، ماشین بافهزنی (در کشاورزی)
The binder made the process of harvesting crops much quicker and more efficient.
بافهبند فرایند برداشت محصولات را بسیار سریعتر و کارآمدتر کرد.
We need to buy a new binder for the farm before the next harvest season.
قبل از فصل برداشت بعدی باید ماشین بافهزنی جدیدی برای مزرعه بخریم.
مادهی چسبان، چسب، پیونده
I added a little bit of binder to the paint to make it stick better to the walls.
کمی مادهی چسبان به رنگ اضافه کردم تا بهتر به دیوارها بچسبد.
The chemical was used as a binder in the production of paint.
این مادهی شیمیایی به عنوان پیونده در تولید رنگ استفاده میشد.
همبند، ملاط
Tar serves as a binder in asphalt.
در آسفالت، قیر کار همبند را میکند.
The binder is essential for holding the bricks together in the construction of a wall.
ملاط برای نگه داشتن آجرها در کنار هم در ساخت دیوار ضروری است.
حقوق پیشقرارداد
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
The buyer submitted a binder along with the offer to purchase the house.
خریدار پیشقرارداد را به همراه پیشنهاد خرید خانه ارسال کرد.
The binder for the new land purchase was signed and delivered to the seller.
پیشقرارداد خرید زمین جدید امضا و تحویل فروشنده شد.
پوسته (در سیگار برگ که از جنس برگ تنباکو است و دور سیگار برگ را فرا میگیرد)
The binder adds strength to the cigar.
پوسته به سیگار استحکام میدهد.
The binder is an important component in the construction of a cigar.
پوسته جزء مهمی در ساخت سیگار است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «binder» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/binder