آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ تیر ۱۴۰۴

    Object

    ˈɑːbdʒɪkt əbˈdʒekt ˈɒbdʒɪkt əbˈdʒekt

    گذشته‌ی ساده:

    objected

    شکل سوم:

    objected

    سوم‌شخص مفرد:

    objects

    وجه وصفی حال:

    objecting

    شکل جمع:

    objects

    توضیحات:

    مخفف این لغت در معنای دوم obj است.

    معنی object | جمله با object

    noun countable B1

    چیز، شیء

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Don't lift heavy objects!

    چیزهای سنگین بلند نکن!

    I found a black object in his pocket.

    یک شی‌ء سیاه‌ رنگ در جیب او پیدا کردم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She picked up an interesting object from the ground.

    او چیز جالبی از روی زمین برداشت.

    noun countable B1

    دستور زبان مفعول

    link-banner

    آموزش دستور زبان انگلیسی از مبتدی تا پیشرفته

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The object of the sentence can change the meaning significantly.

    مفعول جمله می‌تواند معنی را به میزان قابل توجهی تغییر دهد.

    He struggled to identify the object in the complex sentence.

    او تلاش کرد تا مفعول جمله‌ی پیچیده را شناسایی کند.

    noun countable C1

    هدف، مقصود، موضوع، منظور، قصد

    What was the object of his coming?

    منظور او از آمدن چه بود؟

    What is your main object in life?

    هدف اصلی شما در زندگی چیست؟

    noun countable

    آماج، مورد، مایه

    He soon became an object of the people's hatred.

    به‌زودی آماج تنفر مردم شد.

    The painting became an object of admiration for its vibrant colors.

    این نقاشی به دلیل رنگ‌های زنده‌ی خود مورد تحسین قرار گرفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His strange behavior made him an object of curiosity at the party.

    رفتار عجیب او در مهمانی مایه‌ی کنجکاوی همگان شد.

    verb - intransitive B2

    اعتراض کردن، مخالفت کردن، دلیل مخالفت آوردن، پرخاشیدن، واسرنگیدن، مخالف بودن با

    It was objected that the new tax law is unfair.

    اعتراض شد که قانون جدید مالیات منصفانه نیست.

    I will open the window if you don't object.

    اگر مخالفتی نداری، پنجره را باز می‌کنم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    To object to something on religious grounds.

    بنابه ملاحظات مذهبی با چیزی مخالف بودن.

    I objected that he was too old for the job.

    من واسرنگیدم که او برای این شغل خیلی پیر است.

    verb - intransitive B2

    خوش نیامدن، بد آمدن، ناخشنود بودن

    I object to the way you dress.

    از طرز لباس پوشیدن تو خوشم نمی‌آید.

    I want a good pair of shoes and money is no object.

    من یک جفت کفش خوب می‌خواهم و پول (آن) اهمیتی ندارد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد object

    1. noun thing able to be seen/felt/perceived
      Synonyms:
      thing something item entity body matter substance article fact reality mass volume gadget commodity widget gizmo phenomenon doodad thingamajig doohickey whatchamacallit bulk
    1. noun purpose, use
      Synonyms:
      reason point aim end goal motive intention idea objective design function use view intent mission target mark wish duty end purpose end in view
    1. noun aim, recipient
      Synonyms:
      target receiver focus victim butt zero ground zero
      Antonyms:
      subject
    1. verb disagree, argue against
      Synonyms:
      oppose challenge protest criticize complain disapprove argue against dispute dissent remonstrate except frown demur kick rave rant grouse gripe rail deprecate spurn take exception expostulate discommend squawk disavow discountenance inveigh balk crab storm raise objection disesteem go-one-on-one mix it up with take on tangle sound off make a stink
      Antonyms:
      agree accept consent concur go along

    Idioms

    no object

    مهم نبودن، بی‌اهمیت، اهمیت ندارد

    سوال‌های رایج object

    معنی object به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «object» در زبان فارسی به «شیء» یا «جسم» ترجمه می‌شود.

    «شیء» به هر چیز قابل‌مشاهده، قابل لمس یا دارای وجود مستقل اطلاق می‌شود که می‌تواند در فضای فیزیکی یا ذهنی درک شود. در ساده‌ترین تعریف، شیء می‌تواند هر چیزی باشد که وجود خارجی دارد، مثل یک کتاب، میز، گوشی تلفن یا حتی یک سنگ. این واژه در بسیاری از شاخه‌های علمی و فنی کاربرد دارد و بسته به زمینه‌ی استفاده، معانی و برداشت‌های متفاوتی از آن حاصل می‌شود.

    در فلسفه، مفهوم «شیء» ریشه‌ای بسیار کهن دارد و همواره یکی از پایه‌های بحث درباره‌ی واقعیت، وجود و ماهیت بوده است. فلاسفه از دوران باستان تاکنون کوشیده‌اند تفاوت میان شیء و ذهن، یا میان پدیده و وجود را روشن کنند. به‌طورکلی، در فلسفه شیء چیزی است که مستقل از ذهن انسان وجود دارد و می‌تواند موضوع ادراک یا اندیشه قرار گیرد. بحث‌هایی همچون «رابطه‌ی سوژه و ابژه» نیز در همین راستا مطرح شده‌اند، جایی که «ابژه» (object) نقش چیزی را دارد که سوژه (subject) آن را مورد مشاهده یا تحلیل قرار می‌دهد.

    در حوزه‌ی علوم رایانه، به‌ویژه در برنامه‌نویسی شیء‌گرا (Object-Oriented Programming)، واژه‌ی «شیء» معنایی تخصصی پیدا می‌کند. در این زمینه، شیء به واحدی از داده‌ها گفته می‌شود که دارای ویژگی‌ها (Properties) و عملکردها (Methods) است. این مفهوم امکان ساختارمند کردن برنامه‌ها و بازاستفاده از کدها را فراهم می‌کند. زبان‌هایی مانند Java، Python، و C++ مبتنی بر شیء‌گرایی هستند و میلیون‌ها برنامه‌نویس در سراسر دنیا با مفاهیم مرتبط با «شیء» در این زمینه کار می‌کنند.

    در هنرهای تجسمی و طراحی نیز مفهوم شیء جایگاه ویژه‌ای دارد. طراحان صنعتی، هنرمندان و مجسمه‌سازان با اشیاء به‌عنوان عناصر فیزیکی، فرمی، و زیباشناختی کار می‌کنند. در این حوزه، شیء می‌تواند چیزی باشد که علاوه‌بر کارکرد، جنبه‌ی زیبایی‌شناسی یا مفهومی نیز دارد. مثلاً یک صندلی، هم یک شیء کاربردی است و هم می‌تواند در یک طراحی هنری به‌عنوان نماد یا بیانیه‌ای بصری مطرح شود. حتی در هنر مفهومی، گاهی خود «شیء» به موضوع اصلی اثر تبدیل می‌شود، بی‌آنکه لزوماً عملکردی داشته باشد.

    در زبان‌شناسی نیز واژه‌ی object به عنوان «مفعول» کاربرد دارد، یعنی عنصری که عمل فعل بر آن وارد می‌شود. برای مثال، در جمله‌ی «علی کتاب را خواند»، واژه‌ی «کتاب» مفعول (object) است. این نقش دستوری در تحلیل جمله‌ها و درک ساختار زبان اهمیت دارد و در آموزش زبان‌های خارجی یکی از مفاهیم پایه‌ای به‌شمار می‌رود.

    واژه‌ی «شیء» یا «object» با وجود سادگی ظاهری، مفهومی چندلایه و گسترده دارد که در حوزه‌های مختلف علمی، فلسفی، هنری و فنی معانی گوناگونی به خود می‌گیرد. این گستردگی و انعطاف‌پذیری در کاربرد، آن را به یکی از واژگان پایه و مهم در زبان‌ها و نظام‌های فکری بدل کرده است.

    گذشته‌ی ساده object چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده object در زبان انگلیسی objected است.

    شکل سوم object چی میشه؟

    شکل سوم object در زبان انگلیسی objected است.

    شکل جمع object چی میشه؟

    شکل جمع object در زبان انگلیسی objects است.

    وجه وصفی حال object چی میشه؟

    وجه وصفی حال object در زبان انگلیسی objecting است.

    سوم‌شخص مفرد object چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد object در زبان انگلیسی objects است.

    ارجاع به لغت object

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «object» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/object

    لغات نزدیک object

    • - obj
    • - objcetionable
    • - object
    • - object code
    • - object computer
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.