فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Something

ˈsʌmθɪŋ ˈsʌmθɪŋ

شکل جمع:

somethings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb pronoun A1

چیزی، یک چیزی، تا اندازه‌ای، قدری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

give me something to eat!

یک چیزی بده بخورم!

something interesting

یک چیز جالب توجه

نمونه‌جمله‌های بیشتر

something to read

چیزی برای خواندن

it is something to have a steady job these days!

این روزها داشتن یک شغل دائم چیز کمی نیست!

There's something in what he says.

حرف‌های او چندان بی‌ربط نیست.

He is writing a novel or something.

او دارد یک رمان یا چیزی از این قبیل می‌نویسد.

He is something of an expert.

او به‌نسبت خبره است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد something

  1. noun entity
    Synonyms:
    thing object substance being existence individual article existent commodity
    Antonyms:
    nothing

Collocations

something of a

تااندازه‌ای، قدری

Idioms

make something of

1- مورد استفاده قرار دادن، به کار زدن 2- اهمیت قائل شدن

something else

(عامیانه - شخص یا چیز) عالی، محشر، هنگامه

or something

(عامیانه) یا چیزی دیگر

ارجاع به لغت something

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «something» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/something

لغات نزدیک something

پیشنهاد بهبود معانی