شکل جمع:
somethingsچیزی، یک چیزی، تا اندازهای، قدری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
give me something to eat!
یک چیزی بده بخورم!
something interesting
یک چیز جالب توجه
something to read
چیزی برای خواندن
it is something to have a steady job these days!
این روزها داشتن یک شغل دائم چیز کمی نیست!
There's something in what he says.
حرفهای او چندان بیربط نیست.
He is writing a novel or something.
او دارد یک رمان یا چیزی از این قبیل مینویسد.
He is something of an expert.
او بهنسبت خبره است.
تااندازهای، قدری
1- مورد استفاده قرار دادن، به کار زدن 2- اهمیت قائل شدن
(عامیانه - شخص یا چیز) عالی، محشر، هنگامه
(عامیانه) یا چیزی دیگر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «something» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/something