آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Something

ˈsʌmθɪŋ ˈsʌmθɪŋ

شکل جمع:

somethings

معنی something | جمله با something

pronoun A1

چیزی

give me something to eat!

یک چیزی بده بخورم!

He is writing a novel or something.

او دارد یک رمان یا چیزی از این قبیل می‌نویسد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

something to read

چیزی برای خواندن

something interesting

یک چیز جالب توجه

He is something of an expert.

او به‌نسبت خبره است.

pronoun

چیزی (که باعث قدردانی یا تسلی خاطر می‌شود، مخصوصاً وقتی شرایط کلی ناخوشایند است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

it is something to have a steady job these days!

این روزها داشتن یک شغل دائم چیز کمی نیست!

It was a difficult year, but the support from family was something.

سال سختی بود، اما حمایت خانواده چیز تسلی‌بخشی بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

There's something in what he says.

حرف‌های او چندان بی‌ربط نیست.

suffix informal

(something-) چند

The magazine targets readers in their twenties and thirties-something.

این مجله مخاطب‌هایی در دهه‌ی بیست و سی‌وچند سالگی را هدف قرار داده است.

He's a forty-something businessman with years of experience.

او بازرگانی چهل و چند ساله با سال‌ها تجربه است.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد something

  1. noun entity
    Synonyms:
    thing object substance being existence individual article existent commodity
    Antonyms:
    nothing

Collocations

something of a

تااندازه‌ای، قدری

pulse through something

در امتداد یا درون چیزی تپیدن، (به طور آهنگین) زدن یا ضربان داشتن

be against something (or someone)

مخالف چیزی (یا کسی) بودن

to have something against someone

برعلیه کسی مدرک داشتن، با کسی بد بودن

Collocations بیشتر

agree to do something

با انجام کاری موافقت کردن، کاری را قبول کردن

to be balked of something

تخطئه شدن، محروم شدن

bang goes (something)

با عدم موفقیت یا شکست مواجه شدن، ناکام شدن

beef about (something)

شکایت کردن، غر و لند زدن

burn a hole in something

(در اثر سوختگی آتش یا اسید و غیره) چیزی را سوراخ کردن

Idioms

make something of

1- مورد استفاده قرار دادن، به کار زدن 2- اهمیت قائل شدن

something else

(عامیانه - شخص یا چیز) عالی، محشر، هنگامه

or something

یا چیزی شبیه به آن، یا یه همچین چیزی، یا یه چیزی تو این مایه‌ها

hear (something) on the grapevine

از این‌ور و آن‌ور شنیدن، از دهان این و آن شنیدن، بنابه گفته‌ی دیگران

give your right arm for something

خیلی مشتاق چیزی بودن

Idioms بیشتر

know something backward(s)

خوب بلد بودن، از بر بودن

have something on the ball

توانایی یا مهارت داشتن

bang in the middle of (something)

درست وسط (چیزی)

bang someone (or something) about

صدمه زدن به، با خشونت رفتار کردن نسبت به

get a bang out of (something)

(از چیزی) لذت بردن

bank on something to happen

انتظار وقوع چیزی را داشتن

do something off one's own bat

(انگلیس - عامیانه) سرخود عمل کردن، خودسری کردن

cast (or put) a blight on something (or somebody)

آفت زده کردن، دچار مصیبت کردن

to sweat blood for something

(برای رسیدن به چیزی) سخت تلاش کردن

سوال‌های رایج something

شکل جمع something چی میشه؟

شکل جمع something در زبان انگلیسی somethings است.

ارجاع به لغت something

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «something» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/something

لغات نزدیک something

پیشنهاد بهبود معانی