امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Being

ˈbiːɪŋ ˈbiːɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
زمان حال فعل be to، جوهر، شخصیت، کمال، ذات، وجود، فرتاش، بودن، هستی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Parvin enjoyed being a teacher.
- پروین از معلم بودن خوشش می‌آمد.
- being and non-being
- بود و نبود
- What is the purpose of being?
- غرض از هستی چیست؟
- Fear permeated his whole being.
- ترس همه‌ی وجودش را فرا گرفت.
noun countable
موجود زنده، موجود، جاندار، مخلوق، آفریده
- a rational being
- موجود عاقل (منطقی)
- beings from outer space
- موجودات فضایی
conjunction
چون
- Being tired, I went to bed.
- چون خسته بودم به بستر رفتم.
adjective
درحال حاضر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد being

  1. noun existence
    Synonyms:
    actuality animation journey life living presence reality subsistence vitality world
    Antonyms:
    deadness
  1. noun essential nature
    Synonyms:
    character entity essence essentia essentiality individuality marrow personality quintessence self soul spirit substance texture
  1. noun animate object
    Synonyms:
    animal beast body conscious thing creature entity human human being individual living thing mortal organism person personage soul thing
    Antonyms:
    abstract inanimate

Idioms

ارجاع به لغت being

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «being» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/being

لغات نزدیک being

پیشنهاد بهبود معانی